در کتاب برادران جمالزاده، شانزده داستان کوتاه به قلم احمد اخوت می خوانیم. در این داستانها، ماجراهای “من” و “دیگری” و شخصیتهای تاریخی در قالب داستان تکوین مییابند. این مجموعه بهترین مجموعه داستان جایزه ادبی اصفهان در سال 1382 شد.
از وقتی همسرم مرده است، کاملاً تنها هستم. شصت سال با هم زندگی خوبی کردیم. بیست سال پیش یک روز از پلّه های منزلمان افتاد و مُرد و مرا تنها گذاشت. بچه نداشتیم و دلمان به هم خوش بود. حالا من مانده ام و مشتی خاطره؛ خاطراتی که آرام آرام از حافظه ام پاک می شوند. انسان در دنیا وقتی تنهاست و هم صحبتی ندارد مجبور است با خودش حرف بزند. آرام، گوشه ای روی صندلی پارکی (مثلاً همین کنار خیابان لورنسان) و یا بر سکوی کنار خانه ای و یا مسجدی (سکوی کنار مسجد شیخ لطف اللّه) می نشیند و به مردم نگاه می کند. مردم بی اعتنا از کنارم رد می شوند. من در میان جمع و دلم جای دیگر است. همیشه همین طور بودم. در دنیا از خودم کولی تر و بی بندوبارتر آدمی سراغ ندارم. همه ی عمر در این شهر بودم، امّا مانند کولی ها قرار و آرام نداشتم.
دلم به سوی سرزمین های دیگر پر می کشید. امّا این بی بندوباری من، در کلّیات زندگی است. به طوری که اسم و سنّم را درست نمی دانم و اسم اقوام نزدیکم را نمی دانم و نمی دانم چه دارم و چه ندارم. نمی دانم اگر بمیرم دار و ندارم به کی می رسد. نمی دانم فردا چه خواهد شد و چه خواهم کرد و خیلی از این نمی دانم های دیگر. فقط می دانم کاملاً تنها هستم.