کتاب 13 اشتباه مهلک مدیران و طریقه اجتناب از آنها با هدف آموزش مهارتهای رهبری به مدیران سازمانها نوشته شده است و با راهکارهایی که دابلیو استیون براون در اختیارتان قرار میدهد، خواهید توانست جایگاه خود را به عنوان یک مدیر موفق تثبیت کنید و سازمان را به سوی موفقیت سوق دهید.
نویسنده در کتاب 13 اشتباه مهلک مدیران، سیزده خطایی را که مدیران مرتکب میشوند بررسی میکند و مطابق با آنها روشهایی را ارائه میدهد که بتوان از بروز دوباره این اشتباهات جلوگیری کرد. دابلیو استیون براون حاصل تجربههای خود را که در مشاوره با روسا کسب کرده با شما به اشتراک گذاشته است. افرادی که در مدیریت سازمانهای خود شکست خوردند و استراتژیهای نادرستی را برای پیشبرد اهداف خود به کار بردند.
براون در سال 1970 یک گروه مشاورهای به نام «فورچون» تشکیل داد که در آن به مدیران شکست خورده کمک میکرد. سرانجام او تصمیم گرفت تا از اشتباهات رایج این این افراد استفاده کرده و آنها را در قالب یک کتاب بررسی کند تا دیگران از تجربیات آنها درس بگیرند. وی در این کتاب با استفاده از مثالهای واقعی از دوران کار حرفهای خود درمورد مسائل رایج مسئولین شرکتها صحبت میکند.
کتاب 13 اشتباه مهلک مدیران و طریقه اجتناب از آنها موضوع مورد نظر را با زبانی ساده بررسی کرده و از پرداختن به هر گونه حاشیه پرهیز میکند. با خواندن این کتاب متوجه میشوید برخی از اشتباهاتی که از نظر شما بیاهمیت به نظر میرسیدند، چقدر میتوانند در روند پیشرفت یک سازمان ایجاد اختلال کنند. همچنین در پایان هر فصل از کتاب میتوانید با راهکارهایی ساده و کاملا عملی برای مواجهه و رفع این اشتباهات آشنا شوید.
دومین سؤالی که مردم هنگام برخورد با یک مشکل جدید از خود میپرسند این است: «کار مورد نظر چقدر برایم ارزش دارد؟» اگر افراد ارزش بالاتری برای کار قائل باشند، آن را انجام میدهند. از طرف دیگر، اگر انجام ندادن آن کار به نفع آنها باشد، راحت آن را انجام نخواهند داد.
وقتی من میگویم مردم از خود میپرسند این مسئله یا عمل چقدر برایشان ارزش دارد، منظورم ارزش مالی نیست. بهطور مسلم اگر به کارمندان پول ندهند آنها فعالیت نخواهند کرد؛ ولی همگان هم فقط برای پول کار نمیکنند، مگر اینکه از لحاظ مادی تحت فشار باشند. کسی که تحت فشار مادی است عملاً هر کاری انجام میدهد بدون توجه به اینکه کار چقدر برایش ناخوشایند است و تا زمانی آن را انجام میدهد که بتواند پول مورد نیاز را به دست آورد و فشار مالی از رویش برداشته شود. وقتی این فشار از روی او برداشته شد، آن را انجام نخواهد داد. وقتی یک تن میپرسد: «این کار برایم ارزش دارد؟» درواقع منظورش این است که چقدر این عمل برایم اعتمادبهنفس میآورد. من و شما بیش از هرچیز دیگری بهدنبال کسب اعتمادبهنفس هستیم.
ما اگر از انجام کاری احساس غرور کنیم، آن را به مدت طولانی و آنقدر انجام میدهیم تا یک عادت شود. ما فقط وقتی به فعالیتی علاقهمند میشویم و از انجام آن بهطور عادی احساس غرور میکنیم که با انجام آن، اعتمادبهنفسمان بالا برود. من اطلاع دارم در سال 1981 که یکی از بالاترین آمار بیکاری در سالهای اخیر را داشته است، بیش از دهمیلیون امریکایی دست از کار کشیدند. اجازه بدهید به شما اطمینان بدهم که علت ترک کار آنها پول نبوده است، بلکه فقط به این علت کار خود را رها کردند که از انجام آن به اعتمادبهنفس لازم نمیرسیدند.