کتاب آلاچیق ترس نوشته نفیسه نوری میباشد که در نشر متخصصان به چاپ رسیده است.
آلاچیق ترس درباره بخشی از زندگی دختر جوانی به نام صبا است که پاهایش ناتوان است و روی ولیچر مینشیند. داستانهای صبا از بعد از مراسم چهلم پدرش اتفاق میافتد، داستانهای عجیبی که خودش هم بخاطر اتفاق افتادنشان متعجب مانده و تمام زندگیش را پر از ترس و نگرانی کرده است. ترس، تنهایی، خرافات و روحی که مدام این دختر را آزار میدهد ،باعث روایت این رمان شده است.
یکی از گلدانهای حیاط شکسته بود. سایه ای کنار گلدان قرار گرفت. از ترس قفل پنجره را چک کردم تا مطمئن شوم بسته است، کمی خود را عقب کشیدم تا مرا نبیند. او با لگد گلدان دیگری را نقش زمین کرد. تعلّل جایز نبود سریع تلفن را برداشتم که با پلیس تماس بگیرم. او هم تا وقتی ادا اطوارهایش تمام میشد و سمت خانه میآمد. پلیس هم میرسید. امّا تلفن قطع بود. فهمیدم که کار خودش است. دوباره به پنجره نگاه کردم. گویا خیال جلو آمدن نداشت. زیرا از صندلی باغبانی که مژگان برای کارهای رسیدگی به باغچه از آن استفاده میکرد را در کنار گلدان قرار داد و روی آن نشست.
سیگارش هم، همچنان روشن بود و از ماسک، معلوم بود که به من خیره نگاه میکند. خونسردی اش باعث میشد که ترس بیشتری بر وجودم بنشیند. رانهای تازه حال گرفتهام به لرزه افتاد. ولی نمیدانستم چه حّسی به من کمک میکرد که بتوان با یک مانع نه چندان محکمی مثل شیشة پنجره، روبه روی او بایستم و دوام بیاورم.
اوسیگارش را نصف به سمت پنجره پرت کرد. گل یکی از گلدانهای شکسته را از ریشه برداشت و با چاقوی ضامن داری که در قبرستان با آن بازی میکرد، برگهایش را به طرز خشونت بادی میزد تا مرا بیشتر بترساند، ولی بر خلاف هدف او، ترس من از انتظار بود، نه از اینکه میخواهد با من چه کند...