کتاب راز نهان دربردارنده خاطراتی مستند از جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است؛ این کتاب خاطراتی از شش جانباز و آزاده از گردانهای رزمی از جمله گردان غواصی حضرت یونس را ذکر نموده است.
بزرگمردانی که به خاطر دفاع از دین و ناموس این سرزمین بعد از جانبازی هم به جبهه رفتند و باز هم حماسه آفریدند؛ ایثارگرانی که سالهاست روی تخت یا ویلچر با درد و رنج و مشکلات متعدد دست و پنجه نرم میکنند...
آتش دشمن یک لحظه هم قطع نمیشد. خمپارههایشان داشت زمین را شخم میزد. به جاوری و کرمانپور گفتم: «برید توی این درگیری معطل من نشید. دوست ندارم شما به خاطر من شهید بشید»، به آنها میگفتم بروید؛ اما ته دلم میگفتم: «خدا کنه منو تنها نذارن!»؛ گفتند: «ما تو رو همینجوری رها نمیکنیم»
جاوری یک چفیه به بالای رانم بست و محکم گره زد. تانک عراقی داشت نزدیک میشد، خونریزی زخمم داشت لحظهبهلحظه بیشتر میشد. خودم، خودم را دلداری دادم. پیش خودم گفتم: «فرقی نمیکنه چهجوری شهید بشم، چه خون بدنم تموم بشه، چه تانک دشمن منو له کنه»...