کتاب صوتی مزدور نوشتهی هاوارد فاست ترجمهی مهدی غبرایی، با صدای عبدالله روا شنیداری شده است. نشر خزه کتاب صوتی مزدور را بعد از بیش از 36 سال، با ویرایش جدید منتشر کرده و قناری آن را به صورت صوتی تولید کرده است.
کتاب مزدور ماجرای مزدوران آلمانی است که توسط انگلیسیها اجیر شدهاند. این افراد به شدت خشن هستند اما پشت خشونتشان رنج و فقر پنهان شده است. آنها یکروستاییِ نیمه دیوانه را در جنگهای داخلی آمریکا دار میزنند و همین موضوع، باعث برافروختن آتش خشم و انتقام آمریکاییها میشود. دقیقا در میان این درگیری و خون است که عشق به میدان میآید.
عنوان کتاب The Hessian است؛ که به کسانی گفته میشد که اهل «ایالت هس آلمان» هستند و از آنجا که حدود ۱۷۰۰۰ سرباز آلمانی در جنگهای استقلال امریکا در قبال دریافت مزد برای انگلیسیها میجنگیدند و خونخوارترینشان «هسی» بودند، این اسم به تمام آنان نسبت داده شد و به مرور زمان معنای سرباز مزدور را به خود گرفت.
هاوارد فاست در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۴ در شهر نیویورک به دنیا آمد. تحصیلات خود را در آکادمی ملی طراحی به پایان رساند. زندگی ادبیاش را از هفده سالگی آغاز کرد و تا زمان مرگش در سال ۲۰۰۳، دهها رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و فیلمنامه نوشت و علاوه بر جوایز ادبی متعدد جایزه بین المللی صلح ۱۹۵۴ را نیز از آن خود کرد. آثار زیادی از جمله صبح آوریل، اسپارتاکوس، همشهری تام پین، راه آزادی، قضیه ویلسن از او به فارسی ترجمه شده است.
عبدالله روا مجری، شاعر و گوینده، متولد ۵ اسفند ۱۳۶۴ در بروجن است. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد. او از سال ۱۳۸۷ تا کنون با اجرای برنامههای متنوع توانسته توانایی خودش در این حوزه را به اثبات برساند. پیش از این کتاب صوتی «پنجرههای شکسته» نوشته مهدی قزلی با صدای او منتشر شده است و مزدور دومین تجربه او در حوزه کتاب شنیداری است.
در اینجا، در این بهار زیبا و دیرپا، ترسناکترین درام در حال اجرا بود؛ مردی را داشتند محاکمه میکردند که موضوع مرگ و حیاتش در میان بود و نه هر مردی، بلکه یکی از کسانی که در آن سالهای عجیب، کینه و نفرت همگان را برمیانگیخت: یعنی یک مزدور.
شاید سرنوشت غمانگیز ما چنین بود که جنگ این همه از ما دور باشد، چون با تمام درندهخویی و پوچی جنگ، درگیری هرکسی در آن، نه تنها بدترین صفاتش را آشکار میسازد، بلکه بهترین خصوصیاتش را نیز میپروراند و همینجاست که همراه با بیرحمی ترحم و شفقت نیز به وجود میآید. در اینجا دشمن مردی تنها بود که اصلاً مرد نبود، بلکه پسربچه بدبخت و یتیمی بود که هزاران مایل از خانه و کاشانه خود دور افتاده بود.