کتاب پسران حاج ذبیح الله، خاطرات یکی از پیشکسوتان و رزمندگان استان کرمانشاه و برادر سه شهید است. باید اقرار کنم که مصاحبه با حاج حسین سخت بود و بارها اشکم را درآورد! زندگی او بیشتر از آن که شیرین باشد، تلخ بود و پر رنج! بیشتر از همه صبوری حاج حسین و پدر و مادر گرامی شان برایم درس زندگی بود. پدری که حتی مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در دیدار با او، صبر و استقامتشان را تحسین کردند.
پدری که بعد از شنیدن خبر شهادت سومین پسر و دامادش دستهایش را به آسمان گرفت و گفت: خدایا این قربانی ها را از من بپذیر؛ از خودت گرفتم و به خودت پس دادم. حقا که چنین پدری شایسته چنین فرزندانی است. امید که در بهشت برین همجوار شهدا و امام شهدا باشد.
حاج حشمت سه تا بچه داشت که یتیم شده بودند. خواهرم که زن حاج مسعود بود هم پسر کوچکی داشت که او هم یتیم شده بود. بعد از مراسم خاکسپاری من رفتم منزل و به پسرهایم گفتم: بچه ها دیگر مرا بابا صدا نزنید! به من بگویید عمو! اگر به من بگویید بابا، بچه های عمو حشمت و پسر عمه تان ناراحت می شوند، چون آنها بابا ندارند و دلشان برای بابایشان تنگ می شود؛ هر چند این کار امکان پذیر نبود و بچه ها نمی خواستند به جز بابا مرا به چیز دیگری صدا بزنند.