کتاب خداحافظ دنیا اثر مصیب معصومیان خاطرات مدافع حرم شهیدحاج محمد شالیکار را بازگو می کند. شهید محمد شالیکار از همرزمان سردار شهید حاج حسین بصیر و سردار علی اصغر بصیر در دوران دفاع مقدس بوده است. وی در سال 1364، زمانی که هنوز 15 سالش تمام نشده بود وارد عرصه ی دفاع از کشور در نواحی مرزی جنوب و غرب شد.
در عملیات والفجر 10 تیری به سر او اصابت کرد که گمان شهادت او را در اذهان بستگان و دوستان قطعی نمود، اما گویا مصلحت خداوند چیزی دیگر بود.
شهید شالیکار جانباز بالای 50 درصد که از ناحیه سر دچار جانبازی در جنگ هشت ساله شده بود از یادگاران دفاع مقدس فریدون کنار به شمار می رود. شهید محمد شالیکار بعنوان یکی از نیروهای داوطلب مدافع حرم برای مقابله با تکفیری های تروریست به کشور سوریه رفته بود که با اصابت گلوله ای مجروح شد. وی که از ناحیه کتف و ریه دچار آسیب جدی شده بود، سرانجام پس از مجاهدت های فراوان، به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.
من هیچوقت با حضور بچههایم در جنگ مخالفت نکردم. همیشه پشتوپناهشان بودم و حمایتشان میکردم. برای رفتن آنها به جبهه نه نگفتم بلکه تشویق هم میکردم که برای دفاع از خاک وطن، مقابل دشمن بایستند.
سال 1369 بود که صحبت از ازدواج محمد شد. من حدود ده دختر را به او معرّفی کردم، اما محمد قبول نکرد. تا اینکه آقای رحیمیان؛ از دوستان خانوادگی ما، ازدواج با دختر شخصی به نام: آقای نوروزی را به محمد پیشنهاد داد. انگار عیار این خانم فرق داشت. محمد تا او را دید و پی به نجابتش برد، پیشنهاد آقای رحیمیان را پذیرفت. اسمش شهربانو و چند سالی از محمد کوچکتر بود. مراسم ازدواجشان خیلی زود پا گرفت و اولین فرزندشان سه سال بعد از ازدواج به دنیا آمد.
این سالها از زندگی محمد جزو دورهای بود که مسائل مالی و سختی معیشت حسابی او را درگیر خودش کرده بود. این اوضاع سالها ادامه داشت تا اینکه بحمدالله مشکلات مالیاش برطرف شد و پسازآن هرروز که بر او و خانوادهاش میگذشت، نعمت و برکت در زندگی او جای بیشتری باز میکرد.
پس از گشایش مالی در زندگی، چند بار به کربلا رفت. من و عروس خوبم شهربانو و نوههایم را هم با خودش برد. چند بار هم تنها رفت. در یکی از همین سفرها بود که با خانمش تماس گرفت و گفت که میخواهد به سامرا برود.