کتاب روزهای سخت قمطره حاوی تاریخ شفاهی و خاطرات خانم مریم یوسفی از پیروزی انقلاب اسلامی و استقامت در برابر نیروهای جدایی طلب دموکرات و کومله تا پایان هشت سال دفاع مقدس در منطقه پیرانشهر و اشنویه است. مصاحبه و تدوین توسط خانم لیلا سپهری انجام شده است. کتابی که پیش رو دارید تنها گوشه ای از فعالیت زنان پر افتخار و گمنام این سرزمین است که در مقابل تجاوز رژیم بعثی عراق وگروهک های دمکرات و کومله نقش ایفا کرده اند این کتاب از نگاه یک فرد غیر نظامی نوشته شده است که همواره مشکلات و آسیب های جنگ را برای مردم عادی به نمایش می گذارد زنان و مردان شهرهای مرزی کردستان مظلومانه قبل از شروع جنگ تحمیلی عراق درگیر جنگ بوده و هنوز هم از مرزهای وطن دفاع میکنند.
من داخل زندان رفتم یکی از آن ها تا مرا دید، خودش را بغل من انداخت. او را شناختم یکی از همکلاسیهایم بود دو هفته از عروسیش نمیگذشت خانواده شوهرش سر تا پایش را طلا گرفته بودند. گفتم : پدر صلواتی ! تو این جا چه کار میکنی؟ تو را چه به حمل اسلحه؟ با گریه گفت : یوسفی ! فدات بشوم به دادم برس من به خانهی خواهر شوهرم در نقده دعوت شده بودم تازه عروس هستم. گفتم : می بینم ماشاالله کیلویی طلا آویزان کردی. گفت : خدا شاهد است در راه نقده تا نیروی امنیتی برای بازرسی سوار اتوبوس ما شد ؛ یک مرد کُرد عراقی اسلحه کلت را روی پای من انداخت فکر کرد من با او همکاری می کنم واسلحه اش را مخفی می کنم اما من نکردم همزمان نیروی امنیتی وارد ماشین شد من که خواستم کمی خودم را جمع و جور کنم، اسلحه را دید و ما را دستگیر کرد. آن زمان رزمنده ها قدم به قدم در جادهها اتوبوسها را بازرسی میکردند. نمیدانستم چه کار کنم از اینکه همکلاسیم مرا شناخته بودی اعصابم خرد شد و سعی کردم قضیه را عادی جلوه دهم به او گفتم : چون به ندرت اتفاق میافتد که خانمی را دستگیر کنند و بازجوی مرد نمیتواند از شما بازجویی کند از من خواستند تا با شما صحبت کنم. گفت : فدات بشوم همان بهتر که سپاه تو را صدا کرده است. گفتم : مطمئن باش من اینجا کاره ای نیستم.