کتاب مالوحیا شهر خوشحال نوشته میبل کیتز و به ترجمه سرکار خانم عفت شیخ بهاءالدین زاده منتشر شده در نشر متخصصان است. در کتاب "مالوحیا؛ شهر خوشحال" در بیست و شش داستان جذاب، پیامهایی را خواهید یافت که به خوبی میدرخشند و آگاهی بیشتری را در خوانندگان پیر و جوان بیدار میکنند.
این داستانها چشماندازی را ایجاد مینمایند که چگونه جهان واقعاً میتواند به مکانی شادتر و آرامتر برای زندگی تبدیل گردد. این داستانها همچنین نشان میدهند که چقدر مهم است که از تصورات و باورهای مثبت فرزندانمان حمایت کنیم و به آنها اجازه دهیم خودشان باشند تا بتوانند دنیای بهتری برای همهی ما بسازند. داستانهای این کتاب بر اساس تجربیات زیستهی استاد دکتر ایهالیاکالاهیولن و خانم میبل کتز سخنران مشهور بین المللی، و سفیر صلح جهانی، در ارتباط با اصول و شیوههای هنر باستانی هوئوپونوپونو میباشد که برای هدایت جهانیان به اشتراک گذاشتهاند.
از طریق تجارب این دو بزرگوار و همچنین رویدادهای واقعی که توسط فراگیرانِ میبل کتز به اشتراک گذاشته شده است، در نهایت رازهای نه چندان محرمانه مالوحیا فاش میشوند. کلمه مالوحیا بمعنای آرامش، سکون، و امنیت و ایمنی میباشد که ریشهی هاوایی دارد. در سراسر کتاب"مالوحیا شهرخوشحال"، مضامین اعتماد به نفس، قدردانی و بخشش پایه و اساس عمل را تشکیل میدهند. مالوحیا مکان فوق العادهای است که کودکان و بزرگسالان میخواهند بارها و بارها از آن بازدید کنند تا به خود یادآوری نمایند که میتوانند شادتر باشند.
کتاب"مالوحیا؛ شهرخوشحال" داستان مردم شهر ساحلی زیبای مالوحیا است که راز شادی، سلامت و آرامش را میدانند؛ و آوازهی این شهر شاد همه جا پخش شده است. بنابراین هزاران گردشگر به این جزیره هجوم میآوردند تا دریابند که چگونه میتوانند انقدر شاد و رها از مشکلات و با آرامش دلپذیر زندگی کنند.
در این کتاب در قالب داستانهایی کوتاه، برای گزار از بسیاری از چالشها و مشکلات روزمره زندگی، و شادزیستن، راهکاری مطابق با آموزههای هوئوپونوپونو ارائه میشود و خوانندگان پا به پای گردشگران داستان برای مواجهه با بسیاری از مشکلات روزمره شان دستورالعملهای سادهی هوئوپونوپونویی دریافت میکنند. علاوه براینکه پدرها و مادرها از خواندن این داستانها برای فرزندانشان لذت میبرند، فرزندانشان را برای این زندگی شاد و رهاشدگی پرورش میدهند.
بهار با شکوه تمام از راه رسیده بود و خیابانهای مالوحیا مملو از بازدیدکنندگان بودند. شکوفهی گلها رنگین کمانی از رنگها را به وجود آورده و پیاده روها را در سایههایی از رنگهای آبی، بنفش، قرمز و زرد قرار داده بودند. جادهها پر از درختانی بودند که خوشایندترین عطرها را منتشر میکردند و آوازهای شاد پرندگان جشن موسیقایی دلپذیری ایجاد میکرد. این فصل واقعاً برای تمام حواس انسانها لذت بخش بود.
مالوحیا مکانی زیبا بود که در میان کوهها احاطه شده و به دریا دسترسی داشت. مردم مالوحیا میدانستند که آخر هفتههای بهاری روشن، بازدیدکنندگان زیادی را به همراه خواهد داشت. یونیهیپیلی یازده ساله برای این کار آماده شده بود. او تمام راهنمایان جوانِ تور خود را برای صبح زود روز شنبه به میدان مرکزی فراخواند. یونیهیپیلی با وجود سن کم مسئولیت بزرگی داشت؛ تعلیم و تربیت فرزندان مالوحیا را به عهده داشت تا از گردشگرانی استقبال کنند که در جست وجوی راز خوشحالی ساکنان مالوحیا به این شهر میآمدند.