کتاب سرمایه عاطفی، اثر محمت سمیح سویلمز با ترجمه شادی تیموری؛ متشکل از پنج بخش اصلی است که به عناوینی نظیر نگاه مفهومی به عرصههای تولید، عناصر تولید و مکانیک سازمان، مشکل_ دستورسازی _ راه حل، مدیریت شرکت، در لحظه زندگی کردن وغیره پرداخته و تمام این بخشها، بخشهایی فرعی دارند که هر کدام در چارچوب موضوعات مختلف قرار گرفتند.
بخشهای اصلی به منظور سادهتر خواندن کتاب شکل گرفتهاند و هیچ کدام از یکدیگر مستقل نیستند. درحقیقت ساختار پیچیدۀ عرصههای تولید، پرداختن به هر عنصر یا ایده را به طور جداگانه امکانپذیر نمیکند. حتی در موضوعاتی که کاملاً با یکدیگر متفاوت به نظر میرسند، با کمی جست وجو میتوان ارتباطات گره خوردۀ نهفتهای را نمایان کرد. این کتاب برای عنصر اساسی عرصههای تولید __ یعنی «انسان»__ نوشته شده است. تمام ابزارهای فناورانه، دستگاهها، برنامههای رایانهای و… برای تسهیل و افزایش کیفیت زندگی انسان تولید شده است.
ما باید به انسانی که این سیستمها را ایجاد کرده و هنوز هم موضوع اصلی زندگی است، به طور عمیقی بیاندیشیم. این کتاب، مشارکت فروتنانهای در راستای دستیابی به این هدف است. به طور خلاصه، «سرمایۀ عاطفی» قصد دارد به هر موضوعی بپردازد که برای انسان در زمینههای تولید آشناست.
انسانها __ یعنی «ما»، همۀ ما__ انسانهایی که میخورند، دوباره تولید میکنند، راه میروند، میدوند، شنا میکنند، شیرجه میزنند، کوهنوردی میکنند، سقوط میکنند، آسیب میبینند، زمین را به تدریج کشف میکنند و کسانی که کارهای بسیار دیگری را انجام میدهند…. این انسانها با توانایی تفکر، برنامهریزی، طراحی، تصمیمگیری و انجام اعمال خود به طور آگاهانه با موجودات زندۀ دیگر تفاوت دارد. علاوه بر این، انسان موجودی اجتماعی، فرهنگی و دارای مهارتهای زندگی مشترک و بنابراین ایجاد سازمانها و جوامع است. انسان به هنگام ساخت اشکال فرهنگی معین، جزئی از این اشکال میشود. مهمترین عاملی که انسان را پیچیده میکند همین تحول هم زمان است. انسان به عنوان یک موجود زنده در یک طرف قرار دارد و در طرف دیگر، مؤسساتی با موقعیت و جایگاه مناسب که انسانها آنها را به وجود میآورند و برای آنها ارزش قائلاند.
انسانِ متولدشده در چنین تجدید ساختاری به طور مداوم پیشرفت، تغییر و تحول میکند. این یک حقیقت آشکار است که چنین فرآیندی انسان را از یک موجود خالص به موجود ناخالص تبدیل میکند. انسان به نوعی به یک موجود فرهنگی تبدیل و از طبیعت جدا شده که در تاریخ هرگز مشاهده نشده است. علتی که انسان را به یک موجود فرهنگی تبدیل کرده است توانایی خلق اوست. این توانایی در میان تمام موجودات زنده فقط مختص انسان است؛ به عبارتی دیگر، توانایی تولید که میتوان آن را به صورت پردازش کردن عناصر معینی در راستای یک هدف خاص خلاصه کرد. انسان روشها و مهارتهایش را به منظور تولید توسعه میدهد، با استفاده از این روشها و مهارتها یک محصول یا یک نوآوری را خلق میکند و سپس این عنصر جدید را با استفاده از روش دیگری تغییر میدهد. در نهایت، انسان با اطلاعاتی که تولید کرده است، خود و دریافتش از طبیعت را به یک «ابزار فرهنگی» تبدیل میکند. انسانها با تمام این اقدامات، به حیات و توسعۀ جوامعی کمک میکنند که به آنها تعلق دارند؛ به طور کل به بشریت یاری میرسانند.
در عرصههای تولید __ جایی که افراد با هدف تولید اشیائی دورهم جمع میشوند__ قوانین خاصی وجود دارد؛ در نتیجه، این افراد ویژگیهای یک جامعۀ سازمان یافته را کسب میکنند. فارغ از بزرگی و فناوری غنی سازمانهای اجتماعی و عرصههای تولید، موضوع همواره «انسان» است. بدون توجه به اینکه چه طور زمانۀ ما روحمان را از احساسات غیرمادی دور میکند، انسان باید در درون این سیستمها به تنهایی از عهدۀ همه چیز برآید.. .