کتاب رد سرخ جامانده بر فنجان، اثر فاطمه سلیمانی ازندریانی؛ محوریت نیمی از این کتاب که طی سه سال و به صورت پراکنده نوشته شده دفاع مقدس و انقلاب است اما مستقیم به جنگ اشارهای ندارد و موضوع بخشی دیگر، داستانهایی با موضوعات اجتماعی و خانوادگی است.
این مجموعه شامل 10 داستان است که پنج داستان آن در جشنواره های داستاننویسی برگزیده شده است. بلندترین داستان مجموعه حدود 10 صفحه است. «کفش های قرمز خال دار»، «بیگانه ای از ما»، «ماهی ها روی آب»، «این یک مشت استخوان» از جمله داستانهای این کتاب است.
یک رد سرخ روی فنجان جا مانده بود. جای رژ لب که خوب شسته نشده بود. ظاهراً شنیدههایمان خیلی هم بیراه نبود. این که یاشار با یک زن معاشرت میکند، و احتمالا با یک زن هم سن و سال مامان. فنجان را دوباره به آب چکان آویختم و یک لیوان برداشتم. تپش قلب گرفته بودم. اما سعی کردم خونسرد باشم تا متوجه حال خرابم نشود.
لیوان را زیر یخ ساز گرفتم و از یخ پر کردم . کمی هم آب رویش ریختم. چند نفس عمیق کشیدم و از آشپزخانه بیرون رفتم. روی مبل مقابلش نشستم و آب یخ را مزه مزه کردم. هر دو دستش را باز کرده بود و روی پشتی مبل انداخته بود. لیوان را روی میز گذاشتم و به چشمهایش خیره شدم. سرش را با استفهام تکان داد: به چی نگاه میکنی؟ بی توجه به سؤالش، گل سرم را باز و بسته کردم. گفت: پاشُدی اومدی اینجا که فقط زل بزنی به من؟.. .