حساسترین و دشوارترین مسأله در حوزه شناخت، موضوع خداشناسی است. زیرا در خداشناسی سخن از کسی است که هرگز در برابر چشمهای بینا ظاهر نمیگردد، ولی همین چشمها نیز توان انکار او را ندارند. از سویی قلب هایی که او را شناختهاند نیز راهی به دیدن او نمیگشایند.
جایگاه شناخت عقلی نیز در خداشناسی به همین صورت است؛ عقلها تعریفی از ویژگیهای او ندارند ولی با این حال از شناخت عقلی او به اندازه ضرورت، بیبهره نیستند.
کتاب عقاید توصیفی، اثر روحالله بهشتیپور؛ تلاش دارد تا این نوع خداشناسی، برای نخستین بار تحت نظارت و ارزیابی علمی در مرحله آشنایی، به صورت توصیفی، در قالب کتاب آموزشی و رعایت عناصر آن و بر اساس منابع دست اول معتبر، ارائه گردد. این اثر از چهار بخش تشکیل شده است. لازم به ذکر است که این کتاب، بر اساس سرفصلهای مصوب گروه کلام حوزه علمیه خواهران تنظیم گردیده است.
در انتها یادآور میشود که اگر فراگیر، به تأمل روشمند و صحیح در این اثر فراخوانده شود میتواند افزون بر دریافت نکات دقیق معارفی در این موضوع، پاسخ بسیاری از شبهات خود را دریابد، با آسیبشناسی فرهنگ عمومی و باورداشتهای رایج از دین آشنا شود، به تبیین و دفاع صحیح از اندیشه دینی و صیانت از هویت فرهنگی بپردازد و به ارتقای سلامت فکری نسل جوان کمک رساند.
محور اصلی تعالیم هر دین آسمانی، اصول عقاید آن دین است. رایجترین دستهبندی، تعالیم دین اسلام را به سه بخش تقسیم میکند: اعتقادات، اخلاقیات و احکام. اعتقادات از مهمترین بخشهای دین است؛ با تقویت اعتقادات است که فقه و اخلاق نیز سامان میپذیرد. نفوذ هر نوع سستی به اعتقادات، بسیاری از باورهای ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. از اینرو دانشمندان، به اعتقادات، حساسیت بیشتری دارند.
معناشناسی
عقیده در لغت، به معنای محکم بستن و گره زدن است و در اصطلاح، حکمی است که بدون شک و تردید پذیرفته میشود. عقیده با اعتقاد مترادف، و جمع آن عقاید است. بر اساس این مقدمات، اصول عقاید، در اصطلاح، یعنی «اندیشههای اصلی و محوری اسلام که وظیفه هر فرد، کوشش برای دستیابی به شناخت و پذیرش آنهاست».
در این تعریف دو نکته مهم وجود دارد:
نخست این که آن چه در زمینه اصول عقاید بر عهده انسان است، کار علمی و تحقیق است و هر فردی بایست درباره عقاید، به علم یقینی برسد؛ چرا که معیار در اصول عقاید، ایمان درست و مطابق با واقع است. در اصول عقاید، دست یافتن به یقین و قطع برای هر فرد لازم است و انسان نمیتواند در این زمینه تقلید کند؛ به همین دلیل است که وظیفه هر فرد، کوشش برای دستیابی به شناخت، و پذیرش اصول عقاید است.
نکته دوم اینکه اصول عقاید اموریاند که هدف اصلی انسان، در رابطه با آنها، اعتقاد و پذیرش آنهاست؛ مانند توحید که یک عقیده است و مقصود اصلی در آن، اعتقاد به آن است. اما مقصود اصلی در چیزی مانند نماز، انجام دادن آن است. بنابراین مسئله اصلی در اصول دین یا همان اصول عقاید، مانند توحید و عدل و نبوت، در مرحله نخست پذیرش آنهاست؛ نه عمل کردن به آنها. همچنین در موضوعاتی چون نماز، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... که از فروع دیناند، مقصود اصلی، انجام دادن آنهاست؛ هرچند عقیده، لازمه عمل است.