کتاب قطعه ای از آسمان دزفول نوشته ی فاطمه دهقان نیری، ضمن ارائه تاریخچه ای از پیشینه دزفول، با خاطره ی یکی از مجروحان دوران جنگ ایران و عراق در لندن آغاز می شود و سپس به شرح کوتاهی از اتفاقات دوران دفاع مقدس می پردازد.
نیروی سپاه، بسیج و نیروی زمینی ارتش در منطقه گسترش پیدا کرده و مقابل شان ایستاده بودند، اما توان شان ضعیف بود. هواپیماهای خودی می خواستند نیروهای زرهی دشمن را بمباران و منهدم کنند. اما منطقه وسیع بود و نیروهای دشمن و خودی به هم نزدیک بودند و ممکن بود نیروهای خودی یا جایی را که مورد نظر نیست، بمباران کنند. محل دشمن هم مدام تغییر می کرد. مثلاً امروز عراقی ها در سه راه قهو ه خانه بودند، روز بعد تغییر مکان می دادند.
برای حل مشکل، تعدادی از خلبان های پایگاه وحدتی را با جیپ های بی سیم دار که بُردش زیاد بود، فرستادند به جبهه. چون خلبان بودند، منطقه را می شناختند و می توانستند هواپیمایی را که برای بمباران نیروهای دشمن آمده بود، راهنمایی کنند. تعداد قابل توجه ای از خلبان های جوان به این مأموریت ها اعزام شدند. یکی از خلبان های ناظر مقدم که در جبهه حضور داشت، خلبان خسروی نسب بود. می گفت در طول یک روز، به طور متناوب چهل فروند هواپیما از پایگاه دزفول درخواست کرده و این چهل فروند توانستند پل کرخه را ببندند و جلوی عراقی ها را با بمباران های کوبنده سد کنند.
می گفت لاشۀ تانک های سوختۀ عراقی در منطقۀ آن طرف پل کرخه جمع شد.» نیروی هوایی با هواپیما به جنگ تانک رفت و چه بسا بعضی هواپیماها نیز سقوط کردند. از آن طرف بسیجیان دزفول شنیدند که باید خود را برای نبرد شهری آماده کنند. پیش خود قرار گذاشتند در چهار راه اندیمشک جلوی نیروهای دشمن را بگیرند و دمار از روزگارشان در آورند.