کتاب حس پروانگی دلنوشته های زائران راهیان نور به همت اعظم شریف است.
و کلامی چند از کتاب حس پروانگی:
می خواهم به سرزمینی سفر کنم که هر وجب اش با قطرات خون شهیدان متبرک شده است. وقتی اتوبوس حرکت کرد در افکارم به پیشواز صحنه های جنگ رفتم. به همه چیز فکر کردم. به دست قطع شده ، به لب های تشنه شهیدان ، به سرهای بریده در راه خدا. نمی دانم در شلمچه چه راز و رمزی نهفته است وقتی با پای برهنه روی خاک آن جا قدم برمی داری!، گویی خاک کربلاست.
کربلا را می توان این جا لمس کرد.
شلمچه را می توان مثنوی بلندی دانست که خط به خطش را شهیدان سروده اند. می توان شلمچه را دیوان شعری نامید که قافیه هایش را ، قلب پاره پاره شهیدان عاشق وزن داد. تا وقتی که به چشم ، غروب شلمچه را ندیده بودم، درک سخنان کسانی که می گفتند غروب شلمچه زیباست برایم سخت بود. اما باید اعتراف کنم که زیبایی و دلتنگی وصف ناپذیری داشت. وقتی که مناطق جنگی را دیدم، کم کم پاسخ بسیاری! از سوالاتم را می یافتم...