کتاب در امتداد آرامش نوشته خانم فاطمه رحمتی از نشر مانیان است.
خانم رحمتی در کتاب در امتداد آرامش مجموعه خاطراتی از سالهای مختلف و لحظههای مهم زندگیاش خصوصا از سفرهای زیارتی و تفریحی که داشتهاست را گردآوری کرده است.
ﺧﺎﻃﺮه ازدواج ﭘﺪر و ﻣﺎدرم
ازدواج ﭘﺪر و ﻣﺎدرم ﻓﺎﻣﯿﻠﯽ ﺑﻮد. آنﻫﺎ دﺧﺘﺮﻋﻤﻮ و ﭘﺴﺮﻋﻤﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻣﺎدرم در ﺳﻦ 16 ﺳﺎﻟﮕﯽ و ﭘﺪرم در ﺳﻦ 22 ﺳﺎﻟﮕﯽ و ﺑﻌﺪ از ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎزی، در ﺷﻬﺮ زﻧﺠﺎن ازدواج ﮐﺮدﻧﺪ. ﭘﺪرم زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﺣﺎل ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻮد ﻧﺎﻣﻪای ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد و ﺑﻪ دﺳﺖ ﯾﮑﯽ از ﺳﺮﺑﺎزﻫﺎ داده ﺑﻮد، وﻟﯽ ﭼﻮن در زﻣﺎن ﺟﻨﮓ ﺑﻮد آن ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻣﺎدرم ﻧﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮد. در آن ﻧﺎﻣﻪ ﭘﺪرم ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ را ﻣﯽﺧﻮاﻫﻢ.
از ﻃﺮﻓﯽ ﻣﺎدرم ﯾﮏ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎر دﯾﮕﺮ ﻫﻢ داﺷﺖ ﮐﻪ آن ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎر ﭘﺴﺮ داﯾﯽ ﻣﺎدرم ﺑﻮد و در آﺧﺮ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻔﻘﻮداﻻﺛﺮ ﺷﺪ. ﭘﺪرﺑﺰرﮔﻢ درﺳﺎل 1365 دوره آﻣﻮزش ﺑﺴﯿﺞ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺮود. اﯾﻦ دوره آﻣﻮزﺷﯽ در ﭘﺎدﮔﺎن ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻮد. ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎرﻫﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ دﺳﺖ ﭘﯿﺶ ﭘﺪرﺑﺰرﮔﻢ در ﭘﺎدﮔﺎن ﻣﯽرﻓﺘﻨﺪ و ﻣﺎدرم را از او ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎری ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ و او ﻫﻢ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻣﻦ دارم ﺑﻪ ﺑﺴﯿﺞ ﻣﯽروم.
از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎرﻫﺎ ﭘﺴﺮ ﺑﺮادر ﭘﺪرﺑﺰرگ و ﯾﮑﯽ ﻫﻢ از اﻗﻮام ﺑﻮدﻧﺪ، ﭘﺪرﺑﺰرﮔﻢ ﻧﻤﯽداﻧﺴﺖ ﭼﻪ ﺟﻮاﺑﯽ ﺑﺪﻫﺪ و در آن زﻣﺎن ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی را ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﻣﺎدرم ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ. ﻣﺎدرم ﺑﻠﻪ را ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮ ﮔﻔﺘﻨﺪ و ازدواﺟﺸﺎن ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎده ﺑﺮﮔﺰار ﺷﺪ و ﭼﻮن در زﻣﺎن ﺟﻨﮓ ﺑﻮد، ﺑﺮای ﺷﺮوع زﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ زﯾﺎرت ﺣﺮم ﺣﻀﺮت ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ (س) در ﻗﻢ رﻓﺘﻨﺪ.
ﭼﻮن ﻋﻤﻮﻫﺎﯾﻢ در ﺗﻬﺮان زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ، ﭘﺪر ﻫﻢ ﺑﺮای زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺗﻬﺮان ﻧﺰد ﺑﺮادرﻫﺎﯾﺶ رﻓﺖ و زﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد را آﻧﺠﺎ ﺷﺮوع ﮐﺮدﻧﺪ. درآن زﻣﺎن ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﮐﻤﺒﻮد اﻣﮑﺎﻧﺎت، زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ اﻣﺎ در ﮐﻞ زﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ داﺷﺘﯿﻢ. ﺑﻌﺪ از ﺳﻪ ﺳﺎل از ﺷﺮوع زﻧﺪﮔﯽ ﭘﺪر و ﻣﺎدرم، در ﺳﺎل 1368 ﺧﻮاﻫﺮم ﻣﺮﯾﻢ و ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ 20 ﻣﺎه و 20 روز ﺑﻌﺪ، در ﺳﺎل 1369 ﺑﺮادرم ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪﻧﺪ.