کتاب انسان در رمان، اثر محمد قائم خانی؛ با قلمی روان و جذاب کوشیده است به نقد و بررسی مسئله انسان در ادبیات داستانی ایران و روسیه بپردازد و ذهن مخاطب را بهتر و بیشتر با مفاهیم آن آشنا سازد.
انتخاب سهگانههای ارائه شده در این کتاب از ادبیات داستانی روسیه و ایران، نه منشایی ادبی دارد و نه تاریخی _ سیاسی، بلکه از تحلیل انسانشناسانه مفهوم «شخصیت» در داستان برآمده است.
الف) مختصات انسان در آثار هوشنگ گلشیری
به همان صورت که سبک هندی یا اصفهانی میان سبکهای دورهای در ادبیات ایران از تشخص هنری در بافت بیانی و فکری برخوردار است، به گونهای که ابیات شعری آن را از میان انبوهی از اشعار دیگر به سهولت میتوان تشخیص داد، سبک داستاننویسی کسانی مانند صادقی و گلشیری نیز میان نویسندگان پرشمار دوره پهلوی دوم و حتی دو، سه دهه پس از آن، از چنان استحکام هنری و استقلال سبکی برخوردار است که در تعیین سطح ادبی همواره چندین مرتبه فراتر از سایر آثار دستهبندی میشوند.
از آنجا که گلشیری خود در کار داستاننویسی شخصیتپردازی را اصل میدانست و زنجیرهی رویدادها را بر محور شناخت از ذهنیت شخصیتهای داستان تنظیم میکرد، طبعا توجهی به پرداخت صحنههای عینی و گسترههای آفاقی داستان نداشت.
شاید به همین دلیل پیوسته بر کار نویسندگانی مانند دولتآبادی و دانشور که بیشتر گسترههای عینی و آفاقی را در داستانهای خود میپروردند، خرده میگرفت و کار ایشان را با «نقالی» و «حکایتگویی سنتی» یکسان میپنداشت. او در این کار چنان به افراط میگرایید که بعضی از آثار نویسندگان هم عصر خود را یکسره از ردهی «داستان امروز» خارج میشمرد.. .