کتاب از افغانستان تا لندنستان شامل خاطرات یک جاسوس سازمان اطلاعات فرانسه به نام عمرالناصری (ابوامام المغربی)، است که در شبکه تکفیری های اروپا در دهه 1990 فعالیت داشته است. این کتاب که توسط خود این فرد نوشته شده، شرحی جذابی از زندگی پرماجرای اوست. این کتاب توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
اصطلاحِ «گروه های تکفیری» برای مردم ما اصطلاحی آشناست، همسایگی ما با افغانستان و عراق و قضایایی که دهۀ هشتاد شمسی (پیش و پس از اشغال توسط آمریکا) در این دو کشور رخ داد و خصوصا حوادث خون بار سوریه باعث شد مردم ما اطلاعاتی دربارۀ این گروه ها داشته باشند. ولی بسیاری از آنها، جز القاعده و داعش و جبهة النصرة نام گروه دیگری را نمی شناسند. حتی شاید بسیاری از افراد کتاب خوان تر هم گمان کنند حضور گروه های تکفیری به همین سه کشور محدود بوده است. از این گذشته، شاید بسیاری اطلاع نداشته باشند که این گروه ها پیش از جریان 11 سپتامبر و در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی مشغول چه فعالیت های گسترده ای بوده اند. حقیقت این است که گروه های تکفیری از ده ها سال پیش در نقاط مختلف جهان در تمامی قاره ها حضور داشته اند، هرچند که به تناسب اوضاع، هر از چندی حضورشان در کشوری پررنگ تر بوده است.
شناخت آن سال ها و فعالیت این گروه ها و خصوصا به دست آوردن تصویری از برخی تکاپوهای آن ها در اروپا، مقصدی است که از خواندن کتاب پیش رو حاصل خواهد شد. «از افغانستان تا لندنستان»، خاطرات عمر الناصری (ابو امام المغربی) است، یک جوان اهل مغرب که از کودکی در بلژیک بزرگ شده و بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب، به شبکه های تکفیری داخل اروپا متصل می شود، اما در همان زمان بنا به دلایلی دیگر، به عضویت «دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه» (ESGD) نیز درمیآید.
حالتی که سوریه در سال های اخیر پیدا کرده بود را در نظر بگیرید. این کشور تبدیل به «سرزمین مادر» برخی گروه های تکفیری (خصوصا داعش) شده و حتی شبکه های آنها در دیگر قاره ها نیز هر رشتهاش به آنجا بر میگشت. در دهۀ ۹۰ میلادی، چیزی شبیه به همین حالت بر وضعیت «الجزایر» منطبق بود. در آن سال ها، این کشور پهناور در آتش جنگ داخلی خونینی می سوخت و تکفیری های تندرو نه تنها در داخل الجزایر بلکه حتی در دیگر نقاط جهان (خصوصا در اروپای غربی که از نظر جغرافیایی نیز به این کشور نزدیک است) دست به جنایت می زدند. شبکۀ تکفیری ها در اروپا نیز در همین سال ها تشکیل شده بود که علاوه بر فعالیت های زیرزمینی تروریستی، اقدامات فکری و گسترش تفکر تکفیری را نیز در دستور کار داشت.
کتاب از افغانستان تا لندنستان، شرح جذابی است از زندگی پرماجرای ابوامام، کسی که هم می خواست «مجاهد» باشد و هم می خواست با «تروریست ها» بجنگد؛ کسی که هم از دستگاه های اطلاعاتی غربی میترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. شرح این ارتباطات، ماجراجوییها و خطرات سهمگینی که او از سر گذرانده در این کتاب آمده و در کنار آنها، به تناسب و در لا به لای خاطرات، اطلاعاتی نیز دربارۀ گروهها، اشخاص و حوادث ذکر شده است.
این کتاب از چهار صحنه در چهار کشور مختلف (بروکسل، افغانستان، لندنستان و آلمان) تشکیل شده است.
عمر الناصری (ابوامام المغربی) یک جوان اهل مغرب بود که از کودکی در بلژیک بزرگ شده و بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب، به شبکههای تکفیری داخل اروپا متصل میشود. از طرفی در همان زمان بنا به دلایلی دیگر، به عضویت «دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه» (DGSE) درمیآید...
با اولین زنگ فوراً جواب داد. وقتی برایش گفتم قضیه کار کیست، ظاهراً تعجب کرد. گفتم: «تماس گرفتم که پیشنهاد کمک بدم.»
میدونی کار کیه؟ کسی از هواپیما رباها رو میشناسی؟»
«نه، ولی میدونم کی پشت این عملیاته. میدونم چرا این کارو کردن. میدونم این آدمها کیان، طرز فکرشونم میشناسم.»
این چیزها را میدانستم، چون القاعده را میشناختم. در بلژیک سالها با اعضای القاعده زندگی کرده بودم، اگرچه آن زمان، هنوز خودشان را القاعده نمینامیدند. برایشان تفنگهایی خریدم که آن را به چهارگوشۀ دنیا فرستادند. مواد منفجرهشان را به قلب آمریکا بردم و در آنجا در جنگ داخلی الجزایر استفاده شد.
خبرنامههایشان را پخش کردم. رهبران ارشدشان در اروپا را میشناختم؛ یکیشان همان کسی بود که انفجارهای خونین متروی پاریس را در سال 1995 سازمان داد. بقیهشان هم با یک عملیات هواپیماربایی مرگبار مرتبط بودند. این آدمها در خانۀ من زندگی میکردند.
....
حمزه به ندرت حرف میزد. شاید هم فرصتی برای حرف زدن پیدا نمی کرد چون برادرش یک بند حرف می زد. اما یک شب، به خاطر اینکه شدیدا تب کرده بود و معده اش هم درد می کرد، ابن الشیخ دستور داد به درمانگاه بیاید. نهایتا قرار شد حمزه آن شب را در درمانگاه بماند. من هم همراهش ماندم.
در آن شب بود که برایم چیزهایی را که در نبرد خوست دیده بود تعریف کرد. هر شب و هر شب می دیده که آسمان از آتش خمپاره و موشک مشتعل است. یک بار، بمبی در نزدیکی یک میدان عمومی که او و پدرش هم آنجا بوده اند سقوط می کند اما منفجر نمیشود. همه چند دقیقه منتظر می مانند تا ببینند چه می شود. اما هیچ اتفاقی نمی افتد. بمب همانطور می ماند.
حمزه می گفت وقتی مشخص شد که بمب منفجر نمی شود، یک تعداد از افغانی ها هجوم بردند تا فلز بمب را (با مواد منفجرۀ داخلش) بردارند. مردم شدیدا فقیر بودند و زندگی شان از طریق فروش خرده های مهمات و دیگر چیزها به مجاهدین میگذشت. افغانی ها دور بمب حلقه می زنند و یکی شان شروع می کند با چکش کوبیدن روی آن تا باز شود و بتوانند مواد داخلش را بردارند. ناگهان بمب منفجر می شود و یک کرۀ آتشین عظیم درست می کند. بعد از خوابیدن دود مشخص می شود که همۀ آن افغانی ها مرده اند. تکه پاره های بدنشان و تکه های لباس هایشان در تمام میدان پخش شده بوده.
حمزه وقتی به انتهای خاطره اش رسید، لبخندی زد و در حالیکه سرش را تکان می داد گفت: «این حماقت نیست؟ افغانی ها خیلی احمقاند.» اما می توانستم از چشم هایش بخوانم که این قضیه، با اینکه 5 سال از وقوعش می گذشت، هنوز غمگینش میکند.
ناشر محترم دانلود رایگان کتاب من در رقه بودم pdf را در اختیار عموم قرار نداده است. بدیهی است دانلود رایگان تضییع حق نویسنده و ناشر میباشد. اما جهت آشنایی با نسخه الکترونیک کتاب برای مدت حدود ده دقیقه با نصب نرم افزار فراکتاب، کتاب را رایگان مطالعه کنید.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان دانلود کتاب pdf از افغانستان تا لندنستان و همچنین خرید کتاب چاپی از افغانستان تا لندنستان فراهم شده است و شما میتوانید این اثر را در قالب هرکدام از این 2 حالت تهیه کنید.
مشخصات کتاب از افغانستان تا لندنستان در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | شهید کاظمی |
نویسنده: | عمر الناصری |
مترجم: | وحید خضاب |
تعداد صفحه: | 566 |
موضوع: | خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکه تکفیریهای اروپا (در دهه 90 میلادی) |
قالب: | pdf و چاپی با تخفیف ویژه |
نظر دیگران //= $contentName ?>
برای علاقمندان به داساهای پلیسی و اطلاعاتی واقعا جذاب و خواندنی است.2 روزه خواندم .در مواردی تجربیاتش جالب است...