کتاب پرواز صدای سکوت من است نوشته سرکار خانم زهرا کرمی منتشر شده در نشر متخصصان می باشد.در این کتاب، پیامدهای نبرد قلب و عقل بیان شده است؛ نبردی که انتخاب های ما در آن، موجب پیروزی یک سو و شکست طرف دیگر خواهد شد.
هدف این نوشته نشان دادن راه های برخورد مناسب با چالش های زندگی و تصمیمات اشتباه در زندگی است که شاید خود شخص آن ها را فراموش کرده باشد، اما درنهایت رنج و غم بسیاری برایش به همراه داشته باشند. این کتاب صرفاً زاویه ی دید نویسنده را در قالبی خیالی برای درک بهتر مخاطب نشان می دهد؛ به امید اینکه چراغ راهی برای من و تو باشد.
همه چیز از وقتی شروع شد که من «من» شد! این من مغرور سرشار از اشتیاق و رؤیا که حتی هر رؤیایی را لایق خود نمی دانست؛ منی که می خواست زندگی مقابلش سر تعظیم فرود آورد، اما آیا سری می ماند که سروری کند؟
رؤیاهایم درباره ی پرواز بودند؛ باید پرواز می کردم؛ پروازی که درد شد!
- درد؟
- آری، درد. من می خواهم از دردهایی بگویم که ناخواسته و علی رغم هدف اصلی شان، بال پروازم شدند.
- حالت خوب است؟
- همه ی شور و شعف دنیا از آن من است. مگر می شود بد باشم؟! غرق در خوشی پروازم. چشمانم فقط و فقط لذت رؤیاهای خود را می بیند. حال چشمانم را می بندم؛ تو نیز چشمانت را ببند و با من بیا...قطره های باران به صورتم بوسه می زنند. دست نسیم پاییزی موهایم را نوازش می کند. بال هایم می درخشند، همچون شیشه شفاف، مانند ستاره درخشان. از اهالی شهر فقط من چنین بال های حیرت انگیزی دارم. دوستی داشتم که لایق خود می دانستم و برایم بسیار خواستنی بود. همیشه وقتی دلم می گرفت، با او درددل می کردم و غم از دلم پر می کشید؛ او آسمان بود...
آسمان: «تو لایق پروازی. بیا و پر بکش. میان ابرها و ستاره ها آواز بخوان.»
آسمان را دوست داشتم؛ پرواز را نیز، اما فقط یک خیال را در ذهن می پروراندم: داشتن ماه!
هر شب به تپه ی بالای شهر می رفتم و آن را تماشا می کردم و با خود می گفتم: «چقدر دلنشین و زیباست! چقدر عالی می شود اگر بتوانم پیش او بروم!»
به آسمان گفتم: «می خواهم فقط کنار ماه باشم. من می خواهم پرواز کنم و به سوی او بروم.»