کتاب خونهایش، اثر محمدحسن شاهنگی، موضوعات پیچیده و عمیق عاشورا و امام حسین (ع) را به روایت حضرت زینب کبری با زبانی ساده و روان، برای مخاطب ارائه میدهد. مطالعه این کتاب غمبار را از دست ندهید.
پس از عاشورا، برادرم مدام در خلوتهایم جلوه میکرد. همۀ لحظاتم از ذکر و یاد او سرشار بود. دلم آب میشد برای آنکه مزارش را در بغل بگیرم؛ آب که نه، خون شده بود. همۀ وجودم فریاد میزد: ای کربلا! بلاگردان حسین (ع) منم. پیشمرگ او منم.
فدایی او منم. هواخواه و خونخواه او منم. جای خالی حسینم (ع) چگونه پر میشد؟ محرمالحرام ما را از محرم اسرار محروم کرده بود که زیبا بود جنگیدنش، ایستادنش، افتادنش، رفتنش، نیامدنش، خندیدنش، گریستنش. حوادث دلخراش کوفه و شام موهایم را سفید و قامتم را خمیده کرده بود؛ با وجود آن، هرگز دم از گفتن حقایق و مظلومیت شهدای کربلا فرونبستم و جنایات حاکمان مستبد را در کوفه و شام افشا کردم. باید روسیاهیهای مسببان نینوا را آشکار میکردم، سوختن و ساختن برایم معنا
نداشت.
نه ترس از صحرا داشتم و نه از صراط پیش رویم. زبان سرخ من امتداد خون سرخ حسین (ع) بود؛ خونی که سر سبز بر نیزه داد؛ اما زیر بار ذلت سیاه نرفت. آن همه مصیبت را دیده بودم و رنجیده بودم؛ اما نبریدم. عزمم راسخ بود تا رسانۀ کربلا شوم. نباید کربلا در کربلا محصور میماند. حرام بود سوز روز عاشورا در سینهها باقی بماند؛ باید جهان را میسوزاند، آتش میزد، خاکستر میکرد.. .