کتاب بی نمازها خوشبخت ترند!؟ مجموعه داستانهایی دخترانه با موضوع نماز، حجاب و شعائر دینی و فضیلتهای آنها است که از سوی ستاد اقامه نماز برای نوجوانان منتشر شده است.
چرا بی نمازها خوش بخت تر اند؟
سوالی که هر کدام از ما ممکن است بارها شنیده باشیم یا حتی پرسیده باشیم
ماجرای این کتاب بررسی شبهات و سوالاتی درباره نماز، حجاب و برخی دیگر از شعائر دین است که با نگاهی تازه، جذاب و در دنیایی دخترانه نگاشته شده است و برای ذهن مخاطب حرف های جدیدی دارد.
کتاب «بی نماز ها خوشبخت ترند» شامل چهارده داستان کوتاه دخترانه پیرامون اهمیت و جایگاه نماز به قلم فاطمه دولتی می باشد.
مجازات روی تخت بیمارستان
دلی به پاکی آینه ها
من از تکرار بیزارم
دختری با موهای تیغ تیغی
بی نمازها خوشبخت ترند؟
زبان شیرین بین المللی
خانم دکتر فامیل
ملاقات با یک دختر اینستاگرامی
راز عجیب آیدا
صبح روشن امتحان
ماهی گلی را قورت نده
مثبت چهارده
ادیسون بهشتیه یا جهنمی؟
بابا دوستم ندارد؟
دوست دارم آسمان همین الان روی سرم آوار شود! دیشب تا خود صبح چرت زدم و درس خواندم؛ اما چه فایده؟ چه فایده که امروز جای نمره بیست، یک هفده خوشآبورنگ نصیبم شد. آخه هفده هم شد نمره؟ خدا با من لج افتاده! وگرنه هیچ دلیلی ندارد که نمرهام کم شود. محیا سری برای خانم اسدی تکان میدهد و لبخندزنان میآید سمت من. از لبخندش حالم بد میشود؛ باید هم لبخند بزند؛ باید هم در دلش عروسی بگیرد. امروز بهترین نمرهٔ کلاس را گرفته است.
_ کوثر، نمیخوای جمع کنی بریم؟
کتابها را میاندازم داخل کوله؛ نگاهم را از چشمان خندانش میگیرم؛ چادرم را روی سر مرتب میکنم و میگویم: «بریم».
از در مدرسه پایمان را بیرون نگذاشتهایم که ماشینِ بابا را میبینم؛ از دود اگزوزش لجم میگیرد؛ میخواهم زودتر محیا را راهی کنم؛ نمیخواهم ماشین پتپتیمان را ببیند و در خلوت به ریشمان بخندد؛ اما صدای بابا اجازه نمیدهد: «سلام بر دختران باهوش کلاسِ اول متوسطهٔ مدرسهٔ شهید رجایی». محیا ریسه میرود از خنده، و من بهسختی لبخند میزنم. بابا نگاهی به من میاندازد: «قند و عسل بابا چطوره؟» قند و عسل بابا حالش خوب نیست، هیچ حالش خوب نیست! یاد کولر سوختهٔ ماشین که میافتم حالم بدتر هم میشود.
چادرم را میاندازم روی شانهام؛ زل میزنم به کوچهٔ باریکِ روبهرو، خانهمان آخرین خانهٔ این کوچه است؛ اصلاً ما در همهچیز آخرین هستیم؛ میگویم: «محیا با ما نیومد، چون مسیر خونهاش با ما یکی نیست. میدونی خونهشون کجاست؟ اون ساختمون خوشگله هست نزدیک شهربازی، که تو بهش میگی قصر، طبقهٔ یازدهم اونجا میشینن. بعدشم محیا سرویس داره. باباش تهیهکننده است؛ مامانش هم همکار باباشه، طراح صحنه است». بابا لبخند میزند. میخواهد چیزی بگوید، اما ماشین خاموش میشود؛ یکدفعه، بدون هیچ صدایی. هنوز چندمتری مانده تا خانه. دندانهایم را فشار میدهم روی هم. میخواهم پیاده شوم که بابا سطل ماست را از صندلی عقب میدهد دستم: «این رو ببر بابا؛ مامانت یه استنبلی حسابی بار گذاشته.
منم هلش میدم تا جلوی در و الان میام». میدوم سمت خانه؛ کیف و چادرم را همانجا کنارِ جاکفشی ول میکنم؛ میروم داخل اتاقم و خودم را میاندازم روی تخت فنری؛ صدای قیژش تا هفت خانه آنورتر میرود. صدای مامان را میشنوم: «کوثر، دختر کجا رفتی؟ اینها رو چرا اینجا انداختی؟» جواب نمیدهم! میدانم میآید تو؛ میآید و هزار بار میپرسد: «چی شده؟» و تا ته ماجرا را درنیاورد بیخیال نمیشود. صدای پایش را که میشنوم، ملحفه را میکشم روی سرم. در باز میشود: «اِوا! این چه وضعیه؟ پا شو ببینم. حالت خوب نیست کوثر؟ نکنه تب داری؟ سرما خوردی؟ گفتم زیر باد کولر نخواب». کولر؟ کدام کولر؟ یک کولر آبی قدیمی، مگر چقدر خنکی دارد که باعث چاییدگی شود.
مامان محلفه را کنار میزند و دست میگذارد روی پیشانیام.
_ تو که چیزیت نیست. باز چی شده تو مدرسه؟
چشمهایم را باز میکنم؛ زل میزنم توی چشمهایش.
_ چه غمگینه چشمات دختر! میخوای بگی چی شده؟
پی دی اف کتاب بی نمازها خوشبخت ترند در فراکتاب موجود نمی باشد.
خرید نسخه چاپی این کتاب با ده درصد تخفیف در سایت فراکتاب فراهم است.
مشخصات کتاب بی نمازها خوشبخت ترند در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | ستاد اقامه نماز |
نویسنده: | فاطمه دولتی |
تعداد صفحه: | 322 |
موضوع: | مجموعه داستان دخترانه با موضوع نماز، حجاب و شعائر دینی |
قالب: | چاپی |