کتاب سر رشته نوشته مژده پورمحمدی توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده است.
با ورود فرزند زندگی دچار تحول میشود و زیست اهالی خانواده را دست خوش دگرگونی قرار میدهد. تغییراتی طوفانی که سبب میشود دیگر هیچوقت، هیچ چیز به قبل از تولد کودک بازنگردد. امواجی راه میافتد که تقریبا هر چیزی را با خود میبرد و حتی به اعتقادت و افکار هم رحم نمیکند. سر رشته روایتی از زیست و تجربه مادرانیست که در این امواج افتادهاند و حسابی دستخوش تغییرات شدهاند. تغییراتی که در این کتاب سعی کردهاند قبل و بعدش را برای مخاطب توضیح دهند و تا آن جا که توانستهاند شفاف و به دور از قضاوت اوضاع را شرح دادهاند.
لپتاپ را بستم. دست زیر چانه و تکیه کرده به میز، به تصویر آن لحظه فکر میکردم. وقتی از روی بیحوصلگی آمده بودم، سراغ فیلمهای قدیمی، نه این صحنه را یادم بود و نه آن سفر را. حالا اما همه چیز یادم آمده بود. نه فقط آن سفر، بلکه همۀ روزهایی را که میتوانستم همینقدر آرام و مصنوعی به وقایع لبخند بزنم، یادم آمد. چه چیزی فرق کرده بود که من دیگر آن قهرمان فیلم سفر خانوادگی نبودم و همین یک ساعت پیش، چنان با عصبانیت سبد پلاستیکی را روی اُپن کوبیده بودم که شکسته بود؟
من مادر شدهام. تنها فرقی که پیدا کردم، همین بود. البته گذر عمر و بالارفتن سن هم هست؛ اما آنقدرها زیاد نبوده که چنین تغییری را به وجود آورد. آیا مادرها غضب آلودهترند؟ مگر مادرها سلطان عطوفت و مهربانی نبودند؟ حالا فوقش سلطان غم! سلطان خشم را اما هیچجا نشنیدهام.
اما هرچه هست، زیر سر همین مادری است. یادم است روزهای مجردی، اگر استاد اخلاقی، منبریای، کسی راجع به قوۀ غضب و مهار آن صحبت میکرد یا اگر تبلیغات کارگاه کنترل خشمی را میدیدم یا وقتی توی خیابان آدمهایی را میدیدم که به جان هم افتادهاند و دعوا میکنند، هیچ نسبتی بین خودم و آنها پیدا نمیکردم. در مواقع نادری هم اگر مسئلۀ خاصی پیش میآمد و وجودم گُر می رفت، نفس عمیق آبی بود روی آتشم. خیلی دیگر قضیه بحرانی میشد، آن مکان را ترک میکردم. مثلاً سالی یک بار!
نظر دیگران //= $contentName ?>
کتاب خوبی بود و نکته های خوبی داشت ولی انتطارم یکم بالاتر بود نسبت به محتوای کتاب...
برخی از روایت ها واقعا تلنگری برای آدم بود که غرق در زندگی دنیوی شده است متن ساده و روان بود ....
کاملا حال دلم بود......