کتاب عمار حلب، روایاتی از زندگی و رشادتهای شهید بزرگ مدافع حرم، محمدحسین محمدخانی و جلد هفتم از مجموعه مدافعان حرم نوشته ی محمدعلی جعفری میباشد و توسط انتشارات روایت فتح چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
کتاب عمار حلب به قلم محمدعلی جعفری در زمره کتاب های مدافع حرم قرارمی گیرد و موضوع آن، حول و محور خاطرات و زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی میچرخد، و آن را بازگو می کند. وی که به عمار حلب معروف بوده، ماجرای عجیبی برای رسیدن به میدان های نبرد با تکفیر داشته و وسعت قلب او، مایه آرامش و افزایش روحیه مدافعانحریم اهلبیت (ع) بود و این کتاب روایتگر رشادتها و جان فشانیهای او میباشد.
شهید نام برده از مدافعان حرم و مداح اهل بیت می باشد و کتاب پیش رو حال و هوایی کاملا عاشورایی دارد. مطالعه این کتاب را به همه آنانی که عشق به ائمه در سر و دل دارند و حتی کسانی که شبهه ای در رابطه با مدافعان حرم آنها را دگیر خود کرده است، پیشنهاد می شود و می توانید سرگذشت این شهید عزیز را در کتاب عمار حلب مطالعه کنند.
شهید محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
کتاب عمار حلب به قلم محمد علی جعفریبه رشته تحریر درآمده است. ایشان با شهید محمد حسین محمد خانی هم سن و سال می باشند و هر دو متولد سال 1364 هجری شمسی هستند. محمد علی جعفری به جزء کتاب عمار حلب کتاب های دیگری با همین مضمون، پیرامون زندگینامه های داستانی شهدا و بزرگان را در سوابق خود به صورت کتاب درآورده است. از آثار به جامانده از محمد علی جعفری می توان به قصه دلبری، سربلند، خانه مغایرت، شغل شریف اشاره کرد.
همسر شهید محمد حسین محمد خانی، خانم مرجان درعلی، درواقع هم دانشگاهی شهید بوده اند و از زمان آشنایی و قبل ازدواج خود چنین می گویند: از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می رفت، کفش هایش را روی زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده.
کتاب عمار حلب الکترونیک در فراکتاب منتشر شده است و شما میتوانید پس از مرور رایگان آن در نرم افزار، با خرید کتاب به صورت آنلاین و یا با دانلود به صورت آفلاین در نرم افزار مطالعه کنید.
انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتابهای دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیتهای گستردهای دارد، از زیرمجموعههای بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنوارههای بینالمللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزههای تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.
وقتی کتاب عمار حلب را ورق می زنید با خاطرات زندگی شهید محمد حسین محمد خانی یک پسر دهه شصتی با اصالت یزدی ولی متولد تهران آشنا می شوید، با خلق و خوی و منشش در زندگی و اینکه چگونه توانست خود را به صف یاران و دوستداران امامت برساند. شهید محمد حسین در سال 1394 شمسی در 16 آبان به مقام شهادت نائل آمدند و صاحب یک فرزند پسر هم بودند.
مادر شهید محمدخانی معروف به حاج عمار درباره زندگی فرزندش گفت: گر چه عمر کوتاهی داشت اما توانست در دوران کوتاه زندگی خود موفق و مفید باشد. او از دوران نوجوانی که خود را شناخت در کارهای فرهنگی همچون برگزاری یادوارههای شهدا، اردوهای راهیان نور و اردوهای جهادی فعالیت داشت. محمدحسین در برنامههای تفحص زیاد شرکت میکرد و اعتقاد داشت اگر بتواند با پیدا کردن پلاک یک شهید یک مادر را از نگانی در بیاورم برایم کفایت میکند.
در ادامه مادر شهید می گویند: محمد حسین از دوران دبیرستان به اردوی جهادی میرفت و و عقیده داشت که اگر ما بتوانیم به مناطق محروم کمک و یا حداقل کودکان محروم را در آغوش بگیریم و آنها را از لحاظ عاطفی تأمین کنیم بای ما کاغی است. محمدحسین میگفت: دکتر و مهندس بودن و چند شغل داشتن در شهر اهمیتی ندارد، اگر بتوانیم غرور خود را زیر پا بگذاریم و به محرومان کمک کنیم آنگاه مفید هستیم. کتاب عمار حلب 8 فصل دارد و عنوان هر فصل از بین سروده های شهید محمدحسین محمدخانی انتخاب شدهاند. هر فصل نیز به بخشهای کوچکتری تقسیم شده که با شماره از هم تمیز داده میشوند.
دانلود رایگان کتاب عمار حلب امکان پذیر نمیباشد، زیرا ناشر محترم این کتاب، نسخه دیجیتال کتاب را به صورت رایگان عرضه نکرده است. شما می توانید با پرداخت هزینه ای اندک، نسخه دیجیتال کتاب را از فراکتاب خریداری نموده و از حقوق ناشر حمایت نمایید. دانلود پی دی اف کتاب عمار حلب باعث تضییع حق نویسنده و ناشر خواهد بود.
حالا واقعاً نشسته بودم بالای سرش، توی معراج. مشمع را بازتر کردم. یاد کفن و پلاک و تسبیحی افتادم که توی خواستگاری به من هدیه داده بود. مال تفحص بود. توی غربت، خبر شهادتش را شنیدم. زنگ زد که با پدر و مادرم بیا توی منطقه تا باهم برگردیم. یک ماه توی ولایت غریبی چشمم به در سفید شد. هی امروز فردا می کرد. آخرم خودش نیامد و به قول خودش «خبرش آمد.» پدرش بی هوا آمد توی محل اقامت. دیدم دارد چپ و راست راه میرود وسط اتاق. حاج آقا گفت که زخمی شده. برویم دمشق دیدنش.
بعد از 99 روز! آرزویش بود بیسر باشد مثل اربابش. پیشانیاش یک تکه یخ بود. دست کشیدم توی موهایش. همان موهایی که تازه کاشته بود. همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی میکرد، میخندید و می گفت: «نکش! میدونی که بابت هر تار اینها پونصدهزار تومن پول دادم؟! » یک سال هم نشد. امیرحسین را گذاشتم روی سینه اش. تازه هشت ماهش شده بود. یک بار از مراسم تشییع پیکر یکی از رفقایش برگشته بود. گفت که بچۀ سه ماهه اش را گذاشتند روی تابوت، ولی تو این کار را نکن. بگذارش روی سینه ام. وقتی گذاشتمش، چنگ انداخت توی ریش های بلند بابایش.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان دانلود کتاب عمار حلب pdf و مطالعه آن در نرم افزار و همچنین خرید کتاب عمار حلب چاپی با تخفیف فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب هرکدام از این 2 حالت تهیه کنید.
مشخصات کتاب عمار حلب در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | روایت فتح |
نویسنده: | محمدعلی جعفری |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | 319 |
موضوع: | زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام ممنون از همه کسانی که در آشنایی ما با شهدا نقش دارند و تشکر ویژه از کسانی که در این راه تلاش مضاعف میکنن...
خیلی دوست دارم این کتاب رو ، و خیلی ارتباط گرفتم با شهید عمار، و دارم زندگی میکنم با این شهید دوس داشتنی...
100 صفحه شو تونستم بخونم ... جذابیت انچنانی برایم نداشت ... کتاب قصه ی دلبری رو بیشتر میپسندم ب شخصه...
عالی مشت روزگاری...