رمان قصه دلبری، رمان زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید می باشد. شهید محمدحسین محمدخانی، یکی از شهدای مدافع حرم است، او در 30 سالگی در سوریه به شهادت رسید.
در قصه دلبری نویسنده زندگی شهید محمدخانی را به روایت همسرش منتشر کرده است. شهید محمدخانی از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد. رمان شهید محمد خانی، درباره سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای ابتدایی آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند.
«آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست. آن دفعه را خودخوری کردم.
دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، بلندبلند اعتراضم را به بچهها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود، زور می زد تا جلوی خندهاش را بگیرد.
معراج شهدای دانشگاه انگار ارث پدرش بود. هر موقع میرفتیم، با دوستانش آنجا میپلکیدند. زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:« بچهها، بازم دار و دسته محمدخانی!»
بعضی از بچههای بسیج با سبک و سیاق و کار و کردارش موافق بودند، بعضی هم مخالف، معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن.
از او حساب میبردند، برای همین ازش بدم میآمد.
فکر میکردم از این آدمهای خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است. آنهایی که با افکار و رفتارش موافق بودند میگفتند: «شبیه شهداست، مداحی میکنه، میره تفحص شهدا!».
نویسنده کتاب قصه دلبری سعی دارد تا داستان زندگی و شخصیت شهید محمدخانی را از زبان همسر وی بازگو کند.
مطمئن شده بود که جوابم مثبت است. تیر خلاص را زد. صدایش را پایینتر آورد و گفت: «دو تا نامه نوشتم براتون: یکی توی حرم امام رضا(ع) یکی هم کنار شهدای گمنامِ بهشت زهرا(س)» برگه ها را گذاشت جلوی رویم، کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آنها. درشت نوشته بود. از همان جا خواندم؛ زبانم قفل شد:
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
انگار در این عالم نبود، سرخوش! مادر و خالهام آمدند و به او گفتند: «هیچ کاری توی خونه بلد نیست، اصلا دور گاز پیداش نمیشه. یه پوست تخمه جا به جا نمیکنه! خیلی نازنازیه! » خندید و گفت: «من فکر کردم چه مسئلۀ مهمی میخواین بگین! اینا که مهم نیست!»
حرفی نمانده بود. سه چهار ساعتی صحبتهایمان طول کشید. گیر داد که اول شما از اتاق بروید بیرون. پایم خواب رفته بود و نمیتوانستم از جایم تکان بخورم. از بس به نقطهای خیره مانده بودم، گردنم گرفته بود و صاف نمیشد. التماس میکردم: «شما بفرمایین، من بعد از شما میام! » ولکن نبود، مرغش یک پا داشت. حرصم درآمده بود که چرا اینقدر یک دندگی میکند. خجالت میکشیدم بگویم چرا بلند نمیشوم. دیدم بیرون برو نیست، دل به دریا زدم و گفتم: «پام خواب رفته! » از سرِ لغزپرانی گفت: «فکر میکردم عیبی دارین و قراره سر من کلاه بره!»
دلش روشن بود که این ازدواج سر میگیرد. نزدیک در به من گفت: «رفتم کربلا زیر قبه به امام حسین (ع) گفتم: برام پدری کنید، فکر کنید منم علی اکبرتون! هر کاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید، برای من بکنید!
نسخه الکترونیک این کتاب که با استفاده از رمان قصه دلبری pdf تولید شده است را میتوانید در نرم افزار فراکتاب دانلود و آنلاین و یا بدون نیاز به اینترنت مطالعه بفرمایید.
رمان قصه دلبری به صورت صوتی در فراکتاب وجود ندارد و کتاب صوتی قصه دلبری تا کنون تولید نشده است. پی دی اف کتاب قصه دلبری در نسخه الکترونیک کتاب و همچنین نسخه چاپی کتاب با تخفیف ویژه در اختیار شماست.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان تهیه کتاب pdf قصه دلبری و کتاب چاپی قصه دلبری فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب هرکدام از این 2 حالت خریداری کنید.
مشخصات کتاب قصه دلبری در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | روایت فتح |
نویسنده: | محمدعلی جعفری |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | 143 |
موضوع: | شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر |
قالب: | الکترونیک و چاپی |
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام. به همه دوستان، خصوصا خصوصا زوج های جوون و تازه کار😊، پیشنهاد میکنم، منش و رفتار این شهید با همسر و خانوا...
کتاب قصه دلبری pdf رایگان را منتشر کنید تا همه با این شهید عزیز و مجاهدتهایش آشنا شوند. همه مدیون مدافعان حرم ...
بسیار عالی راهگشا برای همه نسلها...
قبل از خواندن کتاب، بگمانم، نامِ کتاب نشانه ای بود از قصه دلبری شهید عزیز و همسرمحترمش... اما بعد خواندن پی بر...
و ما چقدر شرمنده شهداییم عااااااالی این کتاب حیفه نخونید شهدا دست ما رو بگیرید...
جذابیت و شیرینی کتاب رفته رفته بیشتر شد و پایان خوبی داشت....
با خوندن زندگی نامه شهدا واقعا میشه فهمید منظور شهید سلیمانی از جمله برای شهید شدن اول باید شهید زندگی کرد چیه...
عالی بود...
عااااالی خیلی کتاب خوبیه...
عالی...