کتاب «درآمدی بر علوم انسانی اسلامی در اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدّظلّهالعالی)» نوشته سیّدمهدی موسوی توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
امروزه یکی از مسائل مهمِّ جهان اسلام، مسئلهی علوم انسانی و چگونگی تحوّل آن است؛ چرا که «علوم انسانی برای جامعه جهتدهنده است؛ فکرساز است؛ حرکت یک جامعه، مسیر یک جامعه، مقصد یک جامعه را مشخّص میکند.» علوم انسانی موجود علیرغم همهی پیشرفتهای مهم و عظیم، نتوانسته است به مشکلات جهان، پرسشهای بنیادین انسان معاصر و نیازهای اساسی جوامع اسلامی پاسخ مناسبی دهد و از سوی دیگر این علوم با بنیانهای معرفتی و فرهنگی جهان اسلام سر ناسازگاری دارد و تعارضاتی را در سطح فکری و اجرائی این جوامع ایجاد کرده است، بدین جهت به اعتقاد بسیاری از متفکّران و صاحبنظران، خود بخشی از مشکل انسان معاصر شده است.
انسان معاصر و جوامع پیشرو، نیازمند تأمّلات نظری و پژوهشهای جدّی در باب علم و علوم انسانی است تا با بازنگری در مبادی تصوّری و تصدیقی آن و بازخوانی دوبارهی نسبت این علوم با فلسفه، دین و فرهنگ، افقهای جدیدی را به روی بشریّت بگشاید. این نوع از مباحث از سنخ مباحث درجهی دوّم و در رشتههایی همچون «فلسفهی علم»، «فلسفهی دین»، «جامعهشناسی معرفت» و «جامعهشناسی علم» پیگیری میشود. اگرچه پرداختن به این مسائل در سالهای اخیر میان اندیشمندان جهان گسترش یافته است، امّا اصل و بنیان آن، کاملاً نوظهور و بدون پیشینهی تاریخی و نظری نیست؛ بلکه همواره در تمدّن اسلامی و دانشهای منطق، کلام، فلسفه و اصول فقه به «علمشناسی» و نگرش درجهی دوّم به علم توجّه شده است.
در دوران جدید پس از رنسانس و با ظهور عقلانیّت مدرنِ دنیامحور، وضعیّت پرسش از رابطهی علم و دین متفاوت از گذشته مطرح شده است و با تقلیل دین به امور شخصی و تحویل علم به معرفت تجربی، گسترهی دین محدود شده و ایدهی تعارض علم و دین بر جوامع علمی حاکم شده است. در چنین فضایی مسئلهی رابطهی علم و دین و تأثیر دین بر علم برای متفکّران جهان اسلام نیز مسئلهای مهم تلقّی شده است. برخی از روشنفکران خودباخته، به تقلید از وضعیّت غرب، از ابتدا منکر این ارتباط و تأثیرگذاری بودند و در مسیر پیشرفت و توسعه، گاه حکم به حذف دین از جوامع اسلامی دادهاند. در مقابل بسیاری از متفکّران مسلمان به ترابط علم و دین نظر دادهاند و تأثیر متقابل دین و علم را پذیرفتهاند و در نهضت احیاء تفکّر اسلامی در دوران جدید مشارکت کردهاند؛ نهضتی که با سیّدجمالالدّین اسدآبادی آغاز شد و در نهضت مشروطه گسترش یافت و با نهضت امام خمینی (قدّس سرّه) و انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست. در این نهضت بزرگ، صدها شخصیّت مهمّ جهان اسلام با روشها و مبناهای مشترک و یا متمایز، به این ترابط و تأثیرپذیری اذعان کردهاند و آثار متعدّد علمی و کلامی نگاشتهاند. به تبع همین تلاشها، در باب علوم انسانی و چگونگی تحوّل آن در جهان اسلام، الگوها و رویکردهای متمایزی از زوایای مختلفی ارائه شده است؛ نظریّههایی که در دامنهای از دیدگاههای فلسفی، اخلاقی، جامعهشناختی تا مدیریّتی جای میگیرند. در برخی نظریّهها مسائل تحوّل علوم انسانی گاه به مبانی فلسفی گره خورده است و گاه تا سطح مباحث سیاسی فرو کاسته شده است؛ گاه با رویکردی انتقادی به نفی علم جدید گرویده و گاه با نفی امکان کسب یقین معرفت شناختی به اراده گرایی و برساخت گرایی اجتماعی منجر شده است؛ گاه هدف دس یافتنی برای طرح تحوّل آن ترسیم شده است و گاه آن را اقدامی آرمانی و بلندپروازانه انگاشتهاند.
یکی از متفکّران تأثیرگذار و برجسته در زمینهی تحوّل علم و تولید علوم انسانی، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدّظلّه العالی) هستند که در اطراف علم و علوم انسانی به تأمّلات نظری و اقدامات عملی پرداختهاند و سایر متفکّران را نیز به تأمّل دراین باره دعوت کردهاند. ایشان با ابداع مفاهیم جدیدی در این عرصه و حمایت از علم، عالم و نخبه، تأکید بر نهضت نرمافزاری و جنبش تولید علم و بسیج نیروهای انسانی و امکانات کشوری، نقش بیبدیلی در تاریخ و فرهنگ ایران معاصر دارند. ایشان از سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران جوانی و سپس در همان اوایل انقلاب اسلامی به مسئلهی علوم انسانی توجّه داشتهاند و تأمّلات نظری خود را در این قالبها عرضه داشتهاند: «اسلامی اندیشیدن در باب مسائل انسان و علوم انسانی» ، «سازندگی بنای علوم انسانی نوین» و «نظریّهسازی در زمینهی علوم انسانی» و «سوق دادن مسائل و موضوعات علوم انسانی به سمت آموزههای اسلامی» و «فکر کنیم و علوم انسانیِ اسلامی را پیدا کنیم» ؛ که هدف آن «تدوین علوم انسانی بر پایهی فکری و جهانبینی اسلامی» جهت دستیابی به «حیات طیّبه»، فراهم کردن زمینههای شکلگیری «تمدّن نوین اسلامی» و کمک به حلّ معضلات جهانی است. امید است کتاب «درآمدی بر علوم انسانی اسلامی در اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)» مورد استفاده مجامع علمی و دانشگاهی قرار گیرد.
یکی از واژگانی که بر تمدّن غرب و علوم انسانی نوین اطلاق میشود، واژه ی «تجدّد» است. گاه چنین تلقّی میشود که منتقدان فرهنگ غرب و علوم انسانی غربی، مخالف «تجدّد» به طور مطلق هستند و از این طریق دعوای «سنّت و مدرنیته» و «جدال قدیم و جدید» را مطرح میکنند؛ در حالی که به نظر آیتالله خامنهای «تجدّد» را نباید مترادف با فرهنگ و علوم غربی دانست؛ چرا که تجدّد یعنی پیشرو بودن و به کار گرفتن ذهن خلّاق برای پر کردن خلأهای فردی، اجتماعی و سیاسی. تجدّد و نوگرایی یک معنای حقیقی و صحیحی دارد که عبارت است از باز کردن میدانهای تازهی زندگی که از طریق تأمّل، تعمّق، کار درست، تلاش علمی، مجاهدت، استقبال از کار و از خطر در همهی میدانها، و همّتها را بلند کردن به دست می آید. بر این اساس میان سنّت و مدرنیته و میان علم و ایمان به لحاظ ذات و هویّت اصلی هر یک، هیچ گونه تعارض و تضادّی نیست و سخن از تضاد میان آنها سخن ناروا و خندهآوری است
نظر دیگران //= $contentName ?>
ماشاء الله...