کتاب «مقدمهای بر سیر تطور منورالفکری در ایران؛ از قاجاریه تا انقلاب اسلامی» اثر مشترک حبیبالله ابوالحسن شیرازی و پیمان خواجوی است که در انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ رسیده است.
این کتاب در جایگاه خود نگاه جدیدی به روشنفکری داشته است و تلاش کرده با استفاده از نظریه گفتمان، پردازشی نو از موضوع روشنفکری ایرانی داشته باشد. ادعای مطرح شده در این کتاب آن است که بین سیر تحولات اجتماعی سیاسی ایران و ظهور گفتمانهای روشنفکری، رابطه معناداری وجود دارد. گفتمانهای روشنفکری در ایران در بستر پدیدههای سیاسی اجتماعی بروز و ظهور یافتهاند و مطالعه این اندیشهها بدون درنظر گرفتن این بستر عمدتاً مطالعه را به انحراف میبرد. بر این اساس به نظر میرسد، نمیتوان برای روشنفکری ایرانی، تعریفی ارائه داد که بتواند همه زمانها و مکانها را در برگیرد؛ بلکه باید براساس نشانههای حداقلی، آن را در درون گفتمانهای مختلف جست و جو و از آن تعیین مراد کرد.
سه عامل نظام قدرت، اسلام و غرب در ظهور گفتمانهای سیاسی اجتماعی در ایران نقش ویژهای داشتهاند. برای دستیابی به فهمی پایدار و قابل اتکا و همچنین شناخت گفتمانهای مختلف، تلاش شده است، نسبت هر یک از این گفتمانها با این عوامل به خوبی تبیین شود؛ این بدان معناست که هریک از گفتمانهای روشنفکری در ایران واکنشی مختص به خود نسبت به اسلام، غرب و نظام سیاسی حاکم داشتهاند. از سوی دیگر نگاه نقادانه مهمترین ویژگی و ابزار کار روشنفکران است. نقد روشنفکران به طور کلی به چهار عنصر قدرت، سنت، اجتماع و تاریخ معطوف است؛ چنانکه مهمترین ابزار معمول در این مسیر، عقلانیت است که روشنفکران و روشنفکری را با آن میشناسیم. کتاب «مقدمهای بر سیر تطور منورالفکری در ایران؛ از قاجاریه تا انقلاب اسلامی»، در سه بخش و یازده فصل تنظیم شده است. بخش اول در قالب چهار فصل به مبانی نظری اختصاص داده شده است؛ در بخش دوم در قالب شش فصل گفتمانهای روشنفکری مورد مطالعه قرار گرفته است و بخش سوم که تنها یک فصل دارد، به تجزیه و تحلیل دادهها اختصاص یافته است.
روشنگری و روشنفکری در غربف محصول سیر تحولی اجتماعی- فرهنگی است و در یک فرایند تاریخی مشخص ظهور و بروز یافته است و آنچه با عنوان روشنفکری از جهان غرب به دیگر کشورها منتقل شده، روشنفکری با تمام لوازمش نبوده، بلکه تنها رخی نتایج و دیدگاههای آن را شامل شده است. در واقع آنچه دیگر کشورها، بهویژه ایران در مواجهه با غرب توسعهیافته فهمید، محصول یک فهم فلسفی و فکری نبود؛ بلکه ما با تکنولوژی و پیشرفتهای غرب مواجه شدیم و به جان، طالب آن گشتیم. در واقع آنچه در غرب با عنوان روشنگری تولد یافت، ماهیتی بشدت فلسفی داشت، اما مواجهه ما با غرب، ما را فلسفی نکرد؛ بلکه ما را مجذوب پوسته و نتیجه روشنگری در حوزه انقلاب علمی، صنعتی و سیاسی کرد و کسانی هم که از جانب ایران برای تحصیل رفتند، با خود ادوات و صنایع آوردند، نه فکر و اندیشه.