کتاب نفحات نفت (جُستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی)، دربردارنده دیدگاههای نویسنده دربارهی مدیریت دولتی مبتنی بر درآمدهای نفتی کشور است. او علاوه بر بررسی مدیریتهای دولتی و اقتصاد مبتنی بر نفت، آنها را نقد هم میکند. همچنین در این خصوص هشدارهایی هم میدهد که به زبان بسیار ساده و با آوردن مثالهایی ملموس بیان شدهاند.
امیرخانی در کتاب نفحات نفت همه ی مسائل و معضلات و آثاری که نفت روی جامعه و دولت و سیستم مدیریت کشوری می گذارد را در هفده بخش مجزا به تصویر می کشد. شاید با توجه با عنوان کتاب، همان ابتدا فکر کنیم که قرار است با یک کتاب نظری در حوزه اقتصاد یا مقالههایی با موضوع نقد اقتصاد مبتنی بر نفت مواجه شویم. اما درواقع، اصلا چنین چیزی نیست. رضا امیرخانی در این کتاب غیرداستانی، همان نویسنده داستان ناصر ارمنی، منِ او، قیدار و... است و با همان هنرمندی در این کتاب نیز به موضوع موردنظر خود میپردازد. کتاب فصلهای کوتاهی دارد و محتوای هر متن با بازیهای زبانی که مختص امیرخانی است، آمیخته شده است.
امیرخانی با زبانی شیرین و غیررسمی، مدیرانی را نقد میکند که بر چاه نفت تکیه زدهاند و فاتحه کارآفرینی، خلاقیتهای تولیدی، پیشرفت مسیر رشد شغلی جوانان و سرمایهگذاریهای خصوصی را از طریق مافیا خواندهاند.
«حالا شاید مخاطب ارجمندی که شما باشی، یکهو هوس کنی که بگویی، نفحات نفت چه ربطی به سیاست دارد و چرا هر نوشتهای در این گوشه از خاک مجبور است گریزی به صحرای سیاست بزند و اصلا به نقل از آن سید ستیهنده مثال بیاوری که در ایران اگر از کسی بپرسی شترگلوی دستشویی گرفته است، ابرو بالا میاندازد که برو و از لولهکش بپرس، برو از متخصص بپرس، اما اگر از همان شهروند راجع به ژئوپلیتیک قفقاز و سیاست خارجی ما در مناقشهی بالکان بپرسی، دو ساعت و نیم توضیحات میدهد! اصلا چرا شهروندان آلمان و انگلیس و آمریکا، راجعبه سیاست به قاعدهی ما حرف نمیزنند؟ واقعیت اما چیز دیگری است.
مسافرانی را فرض کنیم که در اتوبوسی نشسته اند. هر کدام در حرفهای شانی دارند و صاحب جایگاهی هستند. شاید بسیاری از ایشان هم شانی والاتر داشته باشند از شان رانندهای که هدایت اتوبوس را برعهده دارد. در طی مسیر هر مسافری به طور طبیعی در دنیای ذهنی و حرفهای خود سیر میکند و با کنار دستی از همان دنیای تخصصی حرف میزند؛ دنیای اقتصاد و کسب و تجارت، دنیای فن و فنآوری، دنیای تعلیم و تربیت، دنیای علوم انسانی و فلسفه، دنیای هنر و ادبیات... آیا کسی راجعبه اتوبوس صحبت میکند؟ راجع به رانندهگی اتوبوس صحبت میکند؟ راجع به رانندهی آن صحبت میکند؟!
حالا فرض کنیم طی همان مسیر, رانندهی اتوبوس محکم بزند روی ترمز و کمی هم اتوبوس برود توی شانهی خاکی و گوشهی سپر هم بگیرد به گارد کنار جاده... دیگر آیا کسی حاضر است راجع به دنیای ذهنی و حرفهای و تخصصی خود حرف بزند؟ گیرم که بالاترین متخصص علوم هستهای باشی, وقتی در اتوبوسی نشستهای که راننده ناشی است، حکما فقط راجعبه رانندهگی اظهار نظر خواهی کرد. آیا در میان اضطراب اتوبوس و جاده فرصتی برای ورود به دنیاهای ذهنی و تخصصی باقی میماند؟ وای به روزی که هر مسافری احساس کند که ولو با گواهینامهی پایهی دوم، یا اصلا بدون گواهینامه, دست به فرمان بهتری دارد نسبت به رانندهی اتوبوس...