کتاب رویای یک دیدار، داستان سرگشتگی روزبه، جوان زرتشتی است که از همان ابتدا با سوالات بی شماری درباره دین و آیین خود روبه رو است. داستان پرهیجانی است از یک واقعه تاریخی جاودان و سرگذشت یکی از مؤثرترین شخصیت های تاریخ صدر اسلام که در اشتیاق رسیدن به حقیقت، دست از آتشکده می شوید و پس از طی سال ها و مسیرهای طولانی به پیامبر آخرالزمان می رسد. «رؤیای یک دیدار»، روایت رؤیایی شیرین است که روزبه زرتشتی را به سلمان محمدی بدل می کند و او را در زمره اهل بیت پیامبر می آورد.
پسرم، تو نگهبان آتش مقدسی، مقام کمی نیست. اما بی توجه شدی. آتش مقدس خاموش شد و تو را درحالی که نظاره گر آتش خاموشی بودی، یافتند. پریشان بودی و من گفتم که مریض و پریشان حالی و اگر از این پریشان حالی بیرون نیایی و دوباره نگهبان آتشکده نشوی، بر تو گمان بد خواهند برد.
- من این مقام را نمی خواهم، مرا رها کنید تا خودم و دنیا را دریابم. داروی درد من تماشاست پدر. بگذار به تماشای جهان برخیزم. از من مخواه که در خانه بنشینم. مادر آرام در گوش شوی خود چیزی گفت. پدر آشفته فریاد زد: من باید این وضع را حفظ کنم. آسان به دست نیاورده ام تا چنین آسان آن را از دست بدهم.
کمی قدم زد. روزبه در گوشه ای آرام گرفت و دیگر سخن نگفت. پدر لحظه هایی پسر را نگاه کرد و گفت: باشد. چنین باد که تو می گویی. برو رها باش چون باد. اما با وظیفه ای جدید. من دیگر برای سرکشی به مزارع و کشتزارها نخواهم رفت، اما تو خواهی رفت. قبول می کنی پسرم؟ روزبه نگاهی به پدر افکند. چشمان گودافتاده و صورت نحیف او پدر را به رحم آورد، به او نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام بسیار کتاب خوبی است .ما مسلمانان یاد می گیریم که در دین اسلام استقامت داشته باشیم مثل سلمان برای رسیدن به...