وجه تسمیه و محوریترین بنیاد مورد ادعای شکلگیری سلفیه، توجه ویژه به موقعیت، مرجعیت علمی و فهم «سلف» میباشد. عواملی چون نزدیکتر بودن به زمان رسول خدا (ص)، عدالت و فضیلت سلف، مهمترین وجوه حجیت فهم سلف در نگاه سلفیه را شکل میدهند. سلفیه در توجیه اتخاذ این وجوه برای سلف، تلاش کردهاند دیدگاه خود را به آیات، روایات و اجماع مستند نمایند؛ درحالیکه مستندات منقول و حکم روشن عقل، هیچ اطلاقی در حجیت فهم سلف به دست نمیدهد. البته صحابه و پیروان آنها در سه قرن اول اسلام، مشروط بر آنکه بر پیمان اعتقادی و عملی خود بر دین اسلام و پیامبر(ص) باقی مانده باشند، از احترام ویژهای برخوردارند.
ایمان، نصرت در عسرت، وفاداری به بیعت و پایبندی به وصیت بهویژه در مورد ثقلین، از امتیازات احترامبرانگیز معاصران پیامبر(ص) به شمار میرود؛ اما این امتیازات بدون شرط و مطلق نبوده و دلالتی بر برتری فهم آنها از آموزههای سنت و معالم قرآن ندارد. فهم قابل اعتنا از دین، ضمن نیازمندی به مقدمات عمومی، مستلزم درایه روشمند و هوشمندانه است و این امر منوط به زمان خاصی نیست. مطلق دانستن صحت و حجیت فهم افراد از معارف دین، تنها در سایه علم لدنی و عصمت محقق میگردد و اطلاق این امر در مورد عموم مصادیق سلف، صحیح نیست.
بستر باور به مرجعیت سلف، زمانی فراهم میشود که صحابه، تابعین و اتباع تابعین در آرای خود هیچ اختلافی نداشته باشند؛ در غیر این صورت تبلیغ رجوع به فهم سلف، دعوت به تشتت، حیرانی و در نهایت عدممعرفت خواهد بود. افزون بر آن، حجیت و اعتبار فهم سلف، در عمل تناقضبرانگیز است؛ چون خود سلف در انبوهی از مسائل از گذشتگان پیروی نکردهاند و حتی به صراحت با آن مخالفت نمودهاند. به واقع القای حجیت فهم سلف و قواعد مورد استفاده آنان به عنوان یک آموزه اصلی، بنیان سلفیه را فرو میریزد؛ چرا که وجود چنین دیدگاه و تشویق بر آن در دوران سلف سابقه نداشته است.
محمدباقر پورامینی در کتاب «نقد اعتبار فهم سلف» ضمن اشاره به مباحثی چون فهم معتبر از دین، فهم سلف اعم از صحابی و تابعی و اتباع تابعی، سیر تطور اعتبار فهم سلف، تلاش میکند از یکسو به نقد برتری فهم دینی سلف به دلیل کاستی و نقص در معرفت بپردازد و از دیگرسو بر عدم حجتیت و اعتبار فهم سلف برای دیگران به دلیل فقدان عصمت تأکید کند.
دین در لغت به معنای طاعت، شأن، عبادت، جزا، حساب و...آمده است و در اصطلاح به مجموعهای نظاممند از عناصر و ابعاد اعم از باور، احکام و رفتار، دین اطلاق میشود که از سوی خداوند برای هدایت دنیوی و سعادت اخروی انسان، در مسیر زندگی او آورده شده است. علامه طباطبائی دین را یک سلسله معارف علمی میداند که اعمالی را به دنبال دارد. وی دین را روش مخصوصی در زندگی میشمارد که صلاح دنیا را طوریکه موافق کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی باشد، تأمین میکند. او معتقد است: دین عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی اسلام است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند. دانسن این عقاید و انجام این دستورها، سبب خوشبختی انسان در دو جهان است.