امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
9,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب شعری که دریا عارفانه سرود

کتاب شعری که دریا عارفانه سرود، اثر آیلار حیدری؛ یک داستان عاشقانه درباره دختری به اسم دریا است که یک استاد عرفان اسلامی به اسم نکیسا دلش را برده است.

در این کتاب رابطه‌ها شباهت زیادی به آهنگ‌های غمگین دارند، شروع بسیار ملایمی دارند، اواسط آهنگ بسیار دل نشین می‌شوند و در آخر با بغض ما، سلام و احوال پرسی می‌کنند. زیاد گوش سپردن به آن نیز سبب از بین رفتن جذابیتش می‌شود و بعد از مدت‌ها وقتی به سراغش می‌روی هر خاطره‌ای که برایت ساخته است را از ابتدای داستان تعریف می‌کند و تو حتی باور نخواهی کرد که در گذشته انسانی به این شکل بوده‌ای.

گزیده کتاب شعری که دریا عارفانه سرود

هیچ گاه سفر برایم تا این حد سخت نبوده است مسیر برای من همیشه به شکل پازل درهم ریخته‌ای است که با طی کردن هر کیلومتر از آن، دانه‌ای از را سر جای درست خود قرار می‌دهم؛ اما حالا بی‌صبری‌هایم تنها رسیدن به مقصد را طلب می ‌نند. خلاف تصوراتم زودتر از قراری که گذاشته بودیم به شهر خودمان می‌رسم. شاید جاده‌ها هم از شوقشان من را برای رسیدن هول داده‌اند. خورشید تازه حاضری خود را در آسمان امضا کرده است و خانه هم دورترین جای ممکن به نظر می‌رسد.

ماشین را در کنار اولین پارکی که می‌بینم پارک می‌کنم و پاکت سیگار و کبریت و فندک و گوشی همراهم را برمی‌دارم. از ماشین پیاده می‌شوم و روی اولین نیمکتی که می‌بینم می‌نشینم به این فکر می‌کنم که کار هاوا به اندازه ای واجب بود که رفیق همیشگی‌ام ساحل را این طور ناگهانی رها کنم؟ سیگار نصفه کشیده‌ام را از پاکت درمی‌آورم تا دینم به سیگار کشیدن ناشتا ادا کنم... نشستن روی نیمکت همیشه پاک برایم جذاب است، تماشا کردن مردم پیغامی را می‌رساند که آن‌ها قادر به زبان آوردن آن نیستند. دعواهایی که مادران با کودکانشان می‌کنند، عشوه‌ها و لبخندهای دخترها و کارهایی که پسرها برای جلب توجه انجام می‌دهند، پیرمردهایی که شطرنج بازی می‌کنند پیرزن‌هایی که طول پارک را پیاده‌روی می‌کنند و تمام این‌ها خبر از جریان داشتن زندگی می‌دهد و هر روز به شکل جدیدتری تکرار می‌شود؛ اما امروز پارک به حدی خلوت است که ارواح در آن گلف بازی می‌کنند.

به سمت ماشین می‌روم و قفل در را که باز می‌کنم دستم بر روی دستگیره‌ی در بی‌توقف مانده است و آن قدر گیج هستم که نمی‌دانم باید چه کاری را انجام بدهم. هرگز کند بودن گذر زمان تا این حد موجب طوفانی شدن هوایم نشده بود. ساعت نه و سی دقیقه ماشین را جلوی درب قهوه فروشی پارک می‌کنم. مغازه یک قهوه فروشی ساده با دو عدد میز و صندلی کوچک است اما برای من و هاوا حکم بزرگ‌ترین مکان آرام‌بخش این شهر را دارد هیچ گاه نشده است، ما به مغازه برویم و با روحیه‌ی خوب از آنجا خارج نشویم. انگار حضور فرشته‌ها در آنجا دائمی است.

صفحات کتاب :
126
کنگره :
PIR8341‮‬ ‭/ی4‏‫‭ش7 1398‬‬
دیویی :
8‮فا‬3/62‬‬
کتابشناسی ملی :
5681927
شابک :
978-622-6237-92-5
سال نشر :
1398

کتاب های مشابه شعری که دریا عارفانه سرود