مارک منسون در کتاب زیاد به خودت سخت نگیر، که از پرفروشترینهای نیویورک تایمز است به شما نشان میدهد که چگونه با بیشتر شکست خوردن، بیشتر موفق شوید و به راحتی از مشکلات عبور کنید. او زندگی خودش را نیز در مسیر پرجوش و خروش کتاب وارد کرده و همین دلیل میشود که شما با کتاب احساس نزدیکی کنید.
مارک منسون (Mark Manson) وبلاگنویسی مشهوری است که نوشتههایش بیشتر از دو میلیون نفر خواننده دارد. به گفتهی خود او، کتاب زیاد به خودت سخت نگیر، شما را راهنمایی میکند تا در مورد انتخابهایتان در زندگی، آنچه میخواهید به آن اهمیت بدهید و یا اهمیت ندهید، کمی روشنتر و عاقلانهتر فکر کنید و سپس تصمیم بگیرید. او این حقیقت را با ایدهی نو و جدیدی به نام بیخیالی به شما معرفی میکند. ایدهی بیخیالی یکی از سادهترین روشها جهت هماهنگی دگربارهی خود با توقعاتتان در زندگی و همچنین انتخاب این حقیقت است که به چه چیزی باید اهمیت دهید و از چه چیزهایی چشمپوشی کنید. اغلب انسانها زمانی که به بیخیالی فکر میکنند، حالتی روحانی را تصور میکنند که همه چیز برایشان فاقد اهمیت است و خوفناکترین طوفانها را با لبخندی مینشانند.
مارک منسون با اینکه فارغ التحصیل رشته مدیریت مالی است، علاقه زیادی به روانشناسی دارد و در این حوزه مطالعات بسیاری داشته است. او زمانی که که کاملاً ناشناس بود، اولین کتابش را به انتشار رساند و با اینکه مشهور نبود، در کمتر از یک سال توانست 15 هزار نسخه از آن را به فروش برساند. او همچنان وبلاگش را به روز حفظ میکند و یکی از پربینندهترین وبلاگهای آمریکا را دارد. البته ذکر این نکته ضروری است که پشت مفهوم هنر ظریف بیخیالی، سه نکته وجود دارد که باید به آنها توجه داشت: - بیخیال بودن را با بیتفاوتی اشتباه نگیرید، بیخیالی به این معنی است که با تفاوتی که میبینید، راحت باشید. - این شما هستید که انتخاب میکنید به چه مسائلی اهمیت دهید، گرچه امکان دارد که این حقیقت را به درستی درک نکنید. - برای اینکه نسبت به مشکلات با اهمیت باشید، باید چیزی را بیابید که اهمیت بیشتری نسبت به مشکلات داشته باشد و به آن اهمیت بدهید.
مشکلات در زندگی همیشگی و ثابتاند، فقط شکل آنها تغییر میکند. برای مثال، زمانی که تصمیم میگیرید مشکل سلامت خود را با ثبتنام در یک باشگاه ورزشی حل کنید، مشکلات جدیدی برای خود ایجاد میکنید، یعنی باید هر روز زودتر از خواب بیدار شوید تا به باشگاه بروید، سی دقیقه روی تردمیل یا الیپتیکال نفسنفس بزنید و شُرشُر عرق بریزید، سپس مجبورید برای اینکه بوی گند عرق کل شرکت را برندارد، دوباره به خانه برگردید و دوش بگیرید. این طور میشود که دیر به محل کارتان میرسید و مشکلات جدید برای شما کلید میخورند.
یا وقتی تلاش میکنید مشکل صمیمیت با شریک زندگیتان را با اختصاص دادن شب چهارشنبه به «شب قرار» حل کنید؛ با این کار مشکلات جدیدی برای خود خلق میکنید، مثلاً باید هر چهارشنبه به فکر باشید که چه برنامهای برای شب تدارک ببینید، کجا بروید و در کدام رستوران غذا بخورید. مشکلات هرگز متوقف نمیشوند، فقط تبدیل یا به روز میشوند. شادی با حل مشکلات به دست میآید. کلمه کلیدی در اینجا «حل کردن» است، اگر از مشکلات خود اجتناب میورزید یا احساس میکنید هیچ مشکلی ندارید، باید بگویم قرار است خودتان را بدبخت کنید. همینطور اگر احساس میکنید مشکلاتی دارید که نمیتوانید آن را حل کنید، متأسفانه باز هم قرار است خودتان را بدبخت کنید. راه حل جادویی، حل مشکلات است نه اینکه مشکلی نداشته باشید.
ما برای شاد بودن نیاز داریم مشکل را حل کنیم، بنابراین شادی شکلی از عمل و فعالیت است، نه کیفیتی منفعل که به شما ارزانی شود یا دست بر قضا آن را در ده مقاله برتر هافینگتون پست پیدا کنید، چیزی که استاد یا راهنمای معنوی به شما بگوید. شادی همیشه وقتی سرانجام پول کافی برای خرید خانه بزرگتر یا اضافه کردن اتاقی دیگر به خانه به دست میآورید، به دست نمیآید. شادی در مکانی خاص، ایدهای خاص، کاری خاص یا حتی کتابی خاص در انتظار شما نخواهد بود.