امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
8,800
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب همچنان به هیچ وجه

کتاب همچنان به هیچ وجه نوشته ساموئل بکت با ترجمه وحید منوچهری توسط انتشارات جامی منتشر شده است. ساموئل بکت، نویسنده و نمایشنامه نویس بزرگ ایرلندی در سال ۱۹۰۶ به دنیا آمد. او دوران نوجوانی و قسمت بیشتر جوانیش را در تنهایی و انزوا گذراند و خیلی سخت از تختخواب بیرون می ‏آمد و از معاشرت با زن‏ ها می ترسید.

در سال ‏های جوانی زبان فرانسه را آموخت و به قدری بر این زبان تسلط پیدا کرد که هرکس نوشته ‏هایش را می ‏خواند فکر می ‏کرد که او یک فرانسوی اصیل است. در سال ۱۹۲۸ در پاریس با جیمز جویس آشنا شد و در سال ۱۹۶۹ موفق به دریافت جایزه نوبل گردید و در سال ۱۹۳۸ با دختری فرانسوی به نام سوزان ازدواج کرد. بکت پس از آشنایی با جیمز جویس ساعت‏ ها با او می ‏نشست و در مورد زندگی پوچ و تکراری که بشر محکوم به تحمل آن است، صحبت می ‏کرد و هر دو از رنج ‏هایشان به هم می ‏گفتند.

او با تمام قدرت سعی کرد به بشریت ثابت کند که مردن بهتر از زنده بودن است و بهتر آن است که انسان اصلاً به دنیا نیاید. بیشتر انسان‏ها دلشان می ‏خواهد همیشه زنده باشند ولی بدشان هم نمی ‏آید که فراموش شوند.

آثار و نوشته ‏های ساموئل بکت به قدری گنگ و پیچیده است که خوانندگان هم زبان او هم در بسیاری از موارد به سختی قادر به درک منظور این نویسنده بزرگ می ‏شوند و مترجمان این آثار هم در سراسر دنیا به سختی می توانند کلمات و جملات او را به زبان دوم برگردانند.

گزیده کتاب همچنان به هیچ وجه

به محض پوشیدن جوراب ها و پوتین ها به طرز بسیار بدی دکمه هایش را بست. موقع بستن دکمه ها وقتی می دید دکمه ها از جادکمه ها بزرگ تر هستند، اشک می ریخت. کمربند نقره ای از یک قلاب روی دیوار آویزان بود. قلابی که با یک میخ بزرگ بر روی دیوار نصب شده بود ولی در جایش تکان می خورد. شل بود. میخ را تا ته در دیوار نکوبیده بودند. کمی نگران بود. انگار زمین در حال لرزیدن بود یک صفحه فلزی مدرج وجود داشت. ساق پایش کمی به طرف بالا خم شده بود. و این بار چشم هایش مرطوب نبود. یک عمر بود که آن قلاب روی دیوار را می دید و خیلی وقت ها آن را چیز اضافه ای می دانست. 

بچه ها بدشان نمی آمد آن را بیرون بکشند. آیا زمانی برای انجام دادنش وجود داشت؟ دقت کن. شاید یکبار. نه بیشتر. فقط یک بار. بدون ضعف. از آن زمان تا به حال این قلاب بدون استفاده در آنجا قرار داشت. یک قلاب شل و اعصاب خردکن. حتی باد هم می توانست آن را تکان بدهد. بعضی شب ها که نور مهتاب به داخل می تابید انعکاس نقره ای قلاب بر روی دیوار می افتاد. 

صفحات کتاب :
80
کنگره :
‏‫PQ2606‭ /ک3‭‬‏‫‬‭ھ8 1394
دیویی :
‏‫‬‭843/914
کتابشناسی ملی :
3643212
شابک :
978-600-176-112-6
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه همچنان به هیچ وجه