کتاب بانکو اثری دیگر از نویسنده کتاب مشهور پاپیون، هانری شریر است. این کتاب در واقع ادامه رمان بینظیر پاپیون است که توسط فریدون سالکی ترجمه و در انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
بانکو دنبالۀ فرار هانری شاریر از جزیرۀ شیطان و زندان مخوف آن و رفتن به ونزوئلا است. این کتاب در ۱۹۷۲ منتشر شد. شاریر در این خودزندگینامه دربارۀ زندگی و وضعیتش در ونزوئلا به عنوان یک فراری محکوم به حبس ابد میگوید. او برای اینکه بتواند از کسانی که زندگیاش را به آنجا کشاندند، انتقام بگیرد، با تمام وجود تلاش میکند و دست به هر کاری میزند و حتی وارد بازیهای خطرناک میشود تا زندگی ازدسترفتهاش را برگرداند. او برای دیدن پدرش پول جمع میکند. پس از تلاشهایی چون استخراج الماس، سرقت از بانک و سرقت جواهرات موفق میشود رستورانهای مختلف را اداره کند.
ماریا برایمان قهوه ریخت. حالا میتوانستم نزدیکتر و بهتر او را ببینم. در حالی که داشت در کنار پدرش مینشست، درست روبروی من قرار گرفت و سه خواهرش پشت سر او ایستاده بودند. آنها هم به من خیره نگاه میکردند. ماریا دختری استوایی بود با چشمانی سیاه و بادامی، موهای سیاه و تابدارش را که از وسط فرق باز کرده بود تا روی شانههایش میریخت.
ماریا چهرهای زیبا داشت. با وجود اینکه شما میتوانستید اثر جریان خون سرخپوستی را در رگهایش ببینید، چهرهاش به هیچ وجه حالت مغولی نداشت. دهانش خوش حالت و دندانهایی عالی داشت. گاهگاهی نوک زبان صورتیرنگش را بیرون میآورد. پیراهنی سیاه و کفشی پاشنهتخت داشت. این همه چیزهایی بود که او برای روز تعطیل ملی خودشان پوشیده بود، یعنی بهترین لباسش؟! لبهایش گلیرنگ بود و دو نقطه مدادی در گوشه چشمانش آنها را درشتتر مینمود.