کتاب «مدیریت فرهنگ سازمانی»، نوشته فاطمهصغری سینا است که در انتشارات برگ و باد به چاپ رسیده است.
فرهنگ مجموعه ارزشها، باورها، هنجارها، رفتارها، روابط، آداب، عادات، عقاید، عواطف، سنتها، مراسم، تشریفات، آیینها، سمبلها، نشانهها، الگوها، معانی، دانش، روش، منش، هنر، قوانین، مقررّات، سلایق، علایق، نحوۀ گفتار، اعتقادات، زبان، رسوم، تمایلات و ... است.
فرهنگ سازمانی، شیوه مناسب رفتار در درون سازمان را تعریف میکند. این فرهنگ متشکل از اعتقادات و ارزشهای مشترک میان کارکنان است که توسط رهبر سازمان مربوطه معین میشوند؛ سپس از طریق روشهای مختلف، توسعه پیدا میکنند و تقویت میشوند. در نهایت، ادراکات، رفتارها و درک کارکنان سازمان را شکل میدهند.
فرهنگ سازمانی؛ پدیدهای که مشهود نیست، در عین حال هدایتکننده رفتارهای سازمانی است، آنچه مورد بحث و معرفی از مفهوم فرهنگ و فرهنگسازمانی است، باورهای ناملموسی است که بر رفتارهای کارکنان سازمانها تاثیر قابل ملاحظه میگذارد. بنابر اهمیت تاثیر این پدیده غیرملموس بر موفقیت سازمانها، شناخت فرهنگ هر سازمان و تغییرات بلندمدت آن و خلاصه مدیریت فرهنگ سازمانی از ضرورتهای مدیریت رفتار سازمانی است و این شناخت بهویژه برای مدیران ارشد که راهبردهای سازمانها را رقم میزنند، ضروری است. لازم است اشاره شود که انسانها همیشه با باورها یعنی فرهنگشان، کار، تفریح و زندگی میکنند و مدیران سازمانها در تصمیمگیری عمده خود باید به این پدیده سازمانی و شناخت دقیق آن همت گمارند و اگر فرهنگ سازمان را همسو با استراتژیها نمییابند، تلاشهای موثری در جهت تحول فرهنگ سازمانی انجام گیرد و سپس به اجرای استراتژی موردنظر خود اقدام نمایند. تصمیمات و استراتژیهای مدیران ارشد سازمانها اگر بستر فرهنگی مساعدی نداشته باشد، هرگز با موفقیت دنبال نمیگردد. خلاصه آنکه در کنار رفتارهای ظاهری هر سازمان به عنوان یک جامعه کوچک، فرهنگ و باورهای عمیقی وجود دارد که تغییر آن به سادگی امکانپذیر نیست. با حضور این پدیده ناملموس ولی تعیینکننده، رفتار سازمان را چگونه میتوان مدیریت نمود که باورها و ارزشها با اهداف و راهبردهای سازمانها همسو باشد؟ چنین اقدامی را اصطلاحاً مدیریت فرهنگ سازمانی نامیدهاند.
برای مدیریت کردن فرهنگ سازمانی توصیههای بسیار مطرح شده است که به طور خلاصه به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
1- فرهنگ جاری سازمان شناسایی شود.
2- ریشهها و بنیاد چنین فرهنگی را پیدا کرد.
3- تناسب یا عدم تناسب ویژگیهای فرهنگی موجود سازمان را در جهت تحقق اهداف و ماموریت سازمان مشخص نمود.
4- راهحلهای تدریجی برای همسوسازی فرهنگ سازمان با ماموریت و اهداف سازمان جستجو نمود.
5- تغییرات فرهنگی سازمان را در راستای همسو شدن با هدفهای سازمان ارزیابی نمود.
6- به طور مستمر در تقویت فرهنگ سازمان مطلوب، تدابیر لازم را بکار گرفت.
چنین فرآیندی را به عنوان مدیریت فرهنگ سازمانی میتوان توصیه کرد. ضمناً لازم به ذکر است که هر چه عمر سازمانها بیشتر و گذشته آنها طولانیتر باشد، تغییر ویژگی ناهمسو فرهنگی آنها با استراتژیهایی که تحولگرا باشد، دشوارتر است و به این مقوله در کتابهای مدیریت فرهنگ سازمانی عمیقاً پرداخته شده است. امید است کتاب ارزنده «مدیریت فرهنگ سازمانی»،بتواند راهنمائی موثر و مفید برای برای مدیران سازمانها باشد.
فرهنگ سازمانی یک متغیر محیطی است که به میزان متفاوت بر تمام اعضای سازمان اثر میگذارد و ازاینرو درک درست از این ساختار برای اداره سازمان و کار مؤثر، حائز اهمیت است. اعضای سازمان، برای حل مسائل مربوط به انطباق بیرونی (بهعنوان مثال بهترین شیوه برای حضور در عرصه بازارهای جهانی) و یکپارچگی درونی (بهترین روش برای هماهنگی و تقویت فرایندهای درون یک سازمان) بهعنوان بهترین شیوه جهت حل مسائل، فرهنگ مکتوب و حتی غیرمکتوب سازمان خود را به اعضای جدید آموزش میدهند. ازاینرو با برخورداری از ظرفیت لازم برای تغییر و تبدیل فرهنگ سازمانی، تغییر اعمال افکار و احساسات بخش عظیمی از اعضای سازمان امکانپذیر میگردد.