همه ما در کودکی رؤیایی داریم که باعث ساختن آینده ما می‌شود. در زندگی هر کسی، قهرمانی وجود دارد و قهرمان زندگی من پدرم بود. او به من آموخت سخت کوشی و تلاش مستمر، رمز موفقیت است.پدرم اتوبوس بین شهری داشت، عینک ریبن می‌زد و با سرعت زیاد رانندگی می‌کرد. من هم در کنار او می‌نشستم و آرزو می‌کردم که روزی بتوانم همچون او فردی توانمند، موفق و سختکوش باشم. کلاس اول دبستان بودم. بسیار علاقه داشتم کار کنم؛ با اینکه وضع مالی خوبی داشتیم، تابستان‌ها در میدان حضرت، فروشندگی می‌کردم. پدر هم مخالفتی نمی‌کرد. همچنین طی سال هم از بابت شستشو، گریس کاری و تعویض روغن اتوبوس، از پدر دستمزد خوبی دریافت می‌کردم. در سال 1362 برای اولین بار به بازار چراغ برق تهران رفتم و در سه ماه تابستان نزد حاج آقا زارع در فروشگاه مهتاب که یکی از پیسکشوتان صنعت هیدرولیک هستند شاگردی کردم و سه سال را به همین شکل سپری نمودم. از همان زمان علاقه شدیدی به بازار قطعات صنعتی هیدرولیک و پنوماتیک پیدا کردم. گویی مسیر تحقق رؤیاهای من هموار شده بود. در آن سال‌ها با برندهای قوی بازار که بیشتر امریکایی و ایتالیایی بودند آشنا شدم. نقطه عطف زندگی من در سال 1365 بود که پدر اتوبوس‌های خود را فروخت و مغازه ایران شیلنگ را در خیابان گاراژدارهای مشهد افتتاح کرد و رؤیای ساخت برند در ذهنم نقش بست. در کنار تحصیل، مشغول به کار پرس شیلنگ شدم و با تجربه‌ای که در بازار تهران کسب کرده بودم و راهنمایی‌های فنی برادر بزرگ‌تر و پدرم با اصول اخلاقی کسب و کار و مشتری مداری آشنا شدم. پدر به من آموخت همواره سود مشتری را مقدم بر سود خود بدانم، خدمات را با کیفیتی مناسب ارائه کنم، صادق باشم و همواره ارزش‌های انسانی را بر کار مقدم شمارم. در کنار تعمیر شیلنگ کار فروش عمده را شروع کردیم و در سال 1380 اولین کانتینر کالا را از ترکیه وارد کردیم. اندکی بعد خرید از چین و امارات را نیز شروع نمودیم. سال 1386 شرکت بامداد درخشان میهن را تأسیس و با برند BDM که اختصار نام شرکت بود شروع به واردات شیلنگ و اتصالات کردیم. این برند دارای کیفیت بسیار بالا و به تبع آن، قیمت بالاتری نسبت به سایر برندها بود. برای به‌دست آوردن سهم بازار، نیاز به برندی با کیفیت و قیمت مناسب داشتیم، ولی داشتن این دو در کنار هم کار مشکلی بود. بله جرقه FORTEX زده شد؛ برندی که علاوه بر کیفیت و خدمات پس از فروش از قیمت مناسبی برخوردار بود. پس تلاش کردیم و تأمین کنندگان با کیفیت و متعهدی را یافتیم. در سال 1387 در سایه همدلی و همکاری پرسنل، متخصصان و مشاوران دلسوز، برند فورتکس در مسیر تعالی قرار گرفت. تجربه غم انگیز فورتکس در 6 سالگی این برند رخ داد و آن از دست دادن پدرم بود.

داستان برند فورتکس تا به امروز همچنان ادامه دارد...

زمانی می‌توانیم مدعی شویم کتابی را خوانده‌ایم که بتوانیم چکیدۀ آن را لااقل در چند صفحه بنویسیم. اگر نتوانستید کتابی را که خوانده‌اید در چند صفحه روی کاغذ بیاورید شک نکنید که کتاب را به‌طور صحیح نخوانده‌اید. گاه، چشم، متن را می‌بیند، ولی مغز با قضاوت‌های مغرضانه مسیر و مفهوم متن را عوض می‌کند. البته نمی‌خواهم وارد بحث علمی، فلسفی و یا روانشناسی در مورد این موضوع شوم، ولی می‌خواهم در مورد کلمه «خرد» که آن را زیاد شنیده‌اید صحبت کنم.

دیویی :

‏‫‬‭‬‭۱۵۸/۱

کتابشناسی ملی :

9436799

شابک :

9786222921453

سال نشر :

1402

صفحات کتاب :

211

کنگره :

‏‫‬‭BF۶۳۷