عاشقانهای مادرانه از زبان بانویی که همچون امالبنین عباسهایش را یک به یک به قربانگاه عشق میفرستد، داغ چهار جگرگوشه میبیند ولی صبورانه خم به ابرو نمیآورد. زندگی با مردی که سالهای عمرش را در خدمت انقلاب، جنگ و حاج قاسم سلیمانی بوده پرده دیگری از حیات بانو فاطمه کرمی است. نویسنده کتاب قابهای روی دیوار خانم “اختر بیجاد” هستند.
دو قطره اشک گوشه چشمهایم جمع شدهاند، اما نمیریزند. روی صندلی مینشینم و سجاده را جلویم پهن میکنم. نمازم تمام شده که حاجی وارد اتاق میشود. بوی عطرش در ریههایم میپیچد. امانتهایی را که خداوند به من داده بود، یک به یک پس دادم. گره چادرم را از زیر چانه باز میکنم. به حاجی نگاه میکنم که رو به نقطه نامعلومی لبخند میزند. گرد پیری روی صورتش نشسته. چقدر شکسته شده! با آنکه کمرش از این همه داغ خمیده، اما لبخند از روی لبهایش محو نمیشود. مدام میگوید: “الهی رضا برضائک. اگه ده تا پسر دیگه هم داشتم، خرج این مردم و انقلاب میکردم. خدا همین تعداد کمش را هم از ما قبول کنه. فاطمه جان! الحمدلله که امانتهای خدا را بهش برگردوندیم. ان شاء الله که از جفتمون راضی باشه.”
در فراکتاب علاوه بر امکان دانلود نسخه الکترونیک در نرم افزار امکان خرید نسخه چاپی کتاب برای شما فراهم شده است.
نظر دیگران //= $contentName ?>
کتابی بی نهایت زیبا و با قلم روان نوشته شده بود چقدر درک بزرگی و صبر مادر داستان خارج از تصور است انشالله که ب...
من این کتابو یه روزه تموم کردم-خیلی متن و داستانروانی داره...
کتابی پر از ایثار و گذشت از عزیزترین ها در راه اسلام و انقلاب...
فقط صبر و ساده زیستی هست که انسان رو به این درجات عالی میرسونه انشاءالله خداوند توفیق بده تا بتوانیم همچین فرز...
با چشمانی اشکبار کتاب را تمام کردم و واقعا لذت بردم... از احترام و محبتی که بین اعضای این خانواده بود از و...