کتاب «آرایشگر ثروتمند» نوشتهٔ دیوید شیلتون و ترجمهٔ لیلا رعیت است. انتشارات نسل نواندیش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
نویسنده در این کتاب که یکی از پرفروشترین کتابهای برنامهریزی مالی است که تا به امروز به رشته تحریر درآمده، توانسته است با بیانی ساده و جذاب قطعات پازل اصول مالی را به زیبایی در کنار هم بچیند تا مفاهیم پولی برای خواننده روشن و شفاف شود. شخصیت اصلی این کتاب آرایشگری است به نام روی که طی جلساتی به مشتریان جوان خود یاد میدهد چگونه به آهستگی خود را در مسیر نردبان ثروتاندوزی قرار دهند و قدمبهقدم از پلههای آن بالا بروند، به نحوی که انتهای آن موفقیتی تضمینشده باشد. شیلتون در این کتاب که بیشتر به داستانی شیرین و پرکشش شبیه است، هیچ اصراری ندارد که یکشبه پولدار شدن را آموزش دهد. برعکس، او به خواننده میآموزد که چگونه میتوان با تکیه بر حقوقی متوسط خود را در مسیر ثروتآفرینی قرار داد و با آرامش خاطر به انتظار آینده مالامال از فراوانی نشست. حتی اگر فکر میکنید که جزو افرادی هستید که پول مرتباً از جیبتان پر میکشد، باز هم میتوانید به کمک این کتاب مفید به وضعیت مالی خودتان مسلط شوید.
کتاب «آرایشگر ثروتمند» راهنمایی است برای کشف رمز این معما؛ نقشۀ ساده و روشنِ گنجی برای دست یافتن به سرراستترین مسیرِ ثروت؛ خودآموزی شفاف و آسان که از دور، راه هموار و مستقیم رسیدن به برترین افقهای مالی را به شما نشان میدهد و مسیر منتهی به داراییهای کلان را روشن میکند. مطالعۀ این کتاب برای شما به مثابه روشن کردن مشعلی است درجهت ثروتآفرینی. هر صفحۀ جدیدی که میخوانید، انگار اندکی بر نور مشعل افزودهاید.
آوریل را به سه دلیل دوست دارم: بازیهای یکحذفی انجمن بسکتبال ملی، بازیهای یکحذفی لیگ هاکی ملی و سومین چیزی که برای من به معنای خود زندگی است، یعنی فصل جدید لیگ اصلی بیسبال. آه، آوریل عزیز من، تو واقعاً همان بهشت زمینی!
دست ریموت کنترلم درد نکند! میتوانم بهراحتی روی مبلم لم بدهم، گاهی هم خودم را مثل پاندول اینسو و آنسو حرکت بدهم و بین کانال های تلویزیون بهدنبال برنامۀ موردعلاقه ام بگردم. هرچه بخواهم مهیاست. دوربین ها و تصاویر امکان انتخاب ما را به بینهایترساندهاند.تمامی این خوبیها و موهبتهای ورزشی به کنار، آوریل یعنی شروع فصل گلف و همچنین بازگشت ورزش پرطرفدار میشیگان: سافتبال. البته فقط من اینهمه به ماه آوریل عشق دارم. همسرم، سوزان، چندان فدایی آوریل نیست؛ نهاینکه بگویم بیمیل است، نه سوزان تنیسباز خوبی است و ماه آوریل فرصتی در نیمۀ سال برایش فراهم میکند تا بتواند بر سر توپ تنیس بزند. همچنین، سوزان به چمنزنی هم علاقه دارد و آوریل به او فرصتی میدهد تا یک دل سیر خودش را در باغچه سرگرم کند. آنقدر به این باغچه علاقه دارد که بهسختی می توانم بگویم: «باغچهمان!» بیشتر مال اوست.
البته سوزان هم تا حدودی سافتبال را بهاندازۀ من دوست دارد. محدودۀ سنی تیم سیزدهنفره مابین بیستوهشت تا سیودو سال است و من جوانترینشان هستم. هفت نفر از ما متأهل و سه نفر صاحب فرزندند. بهترین خاطرات تابستانی ما به مسابقات، کباب پختنها، میهمانیها و گذراندن یک شب دور هم در رستوران معروف بنفیلدز بار اند گریل که محیطی معرکه داشته و در شهر آنآربر واقع است مربوط میشود. آنجا همسرهایمان باهم آشنا میشوند و فضایی دوستانه شکل میگیرد. شاید زنها دوست داشته باشند که در این محیط حواس خودشان و بقیه را به چیزی غیر از این مسابقه و ورزش معطوف کنند، اما کمتر کسی موفق میشود. تمام شدن بازی همان و پرسیده شدن این سؤال ازطرف طرفدارانش همان: «کی برد؟»
بااینحال، آوریل امسال با سالهای دیگر کمی فرق دارد. سوزان باردار است. خودش اصرار دارد که بگوید هر دوی ما بارداریم. من هم اصراری برای مخالفت ندارم، اما اگر چنین باشد، از سوزان موفقتر عمل کرده ام. چون هم کم پیش می آید که مثل او خسته شوم و هم طی این پنج ماه اجازه ندادهام یک مثقال به وزنم اضافه شود.