کتاب «همسفر زندگی» نوشتهٔ هاکان منگوچ و ترجمهٔ فائزه پورعلی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است.
هر آنچه را که امروز از دست بدهی، به شکلی دیگر بهسوی تو باز خواهد گشت.
رفتهرفته از تعداد داشتههای ما کاسته میشود، اما در حقیقت هیچچیز را از دست نمیدهیم؛ چرا که هر آنچه گمان میکنیم، از دست دادهایم، به شکل دستاوردی تازه، راه ورود به زندگیمان را پیدا میکند. بیآنکه بدانیم چند ثانیه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد، دست به برنامهریزی میزنیم. حال آنکه، زندگی آبستن وقایع غیرمنتظره و غافلگیرکننده است. هیچ ملاقاتی تصادفی نیست، همانطور که اکنون این کتاب توجه تو را به خود جلب کرده است. در سطرسطر این کتاب به داستانهایی برمیخوری که در بحرانها و روزهای سخت، یادآوریشان مثل آبی خواهد بود که بر روی آتش میریزی. هاکان منگوچ با آوردن چندین داستان کوتاه و حکایت عرفانی، نشان میدهد که زندگی هرگز چیزی را از شما دریغ نمیکند، بلکه شکل آن را تغییر میدهد. این کتاب شما را راهیِ سفری عرفانی میکند و با طرح داستانهای واقعی و تخیلی آرامش قلبی را به شما باز میگرداند.
اریک فروم، روانشناس و جامعهشناس مشهور آلمانی، چنین بیان میکند: «انسانی که دیگران را دوست نداشته و کاری برای آنها نمیکند، تک و تنهاست. دور و برش هر چقدر هم شلوغ باشد، زندگیاش هر قدر پرمشغله هم باشد، هر قدر آسایش داشته باشد، بیاهمیت است؛ چرا که انسانی که تماسی با دیگران ندارد، خدمت و کمکی به آنها نمیکند و دوستشان ندارد و در زندگی خود فردی بهشدت تنهاست.» او در تعریف انسان ضعیف چنین میگوید: «او، کسی است که نمیتواند عشق بورزد و کسی را دوست داشته باشد»، چرا که به باور او فقط یک انسان ضعیف است که در عشقورزی ناتوان است. عشق، یک دگرگونی درونی یا جرقهای آنی نیست که به یکباره شعلهور شود. عشق با آگاهی و تلاش آموخته شده، رشد کرده و بزرگ میشود. در واقع، نباید «توانایی دوست داشتن» را در آدمی به حال خود رها کرد. انسان باید بهصورت آگاهانه روی این مهارت کار کرده و راهی برای یادگیری عشقورزی بیابد؛ از اینرو، عشق واقعی با شناخت، یادگیری و دانستن مرتبط است. با شناختی گامبهگام، صرف زمان و انرژی، میتوانی عشقورزی را بیاموزی.
دقت کن، هیچکس چنین ذهنیتی از خود ندارد که در عشقورزی ناتوان است. بیشتر انسانها اینطور فکر میکنند: «من دلی دریایی دارم، خلق شدهام تا عشق بورزم»، اما با تأکید میگوید، مشکل او این است که نمیتواند کسی را پیدا کند که بتواند دوستش داشته باشد؛ یعنی مسئله این نیست که کسی یا چیزی را نمیتوانند دوست داشته باشند، بلکه فقدان آن شخص یا آن چیز است! از منظر آنها، معیارهایی برای دوست داشتن فرد یا شیء وجود دارد. تا زمانی که این معیارها فراهم نیامدهاند، او نمیتواند دوست بدارد، درحالیکه عشق واقعی، ارتباطی به شیء ندارد.