دیر زمانیست که دست از نوشتن کشیده ام اما از فکر کردن نه! واژه هایم رویِ هم تلنبار شدند و قدرتم را برای کنار هم گذاشتنشان از دست داده ام. از این محاکمه های خیالی خسته ام، از این بگو مگوهای فکر و دل هم. هنوز نتوانسته ام نوشته مربوط به دانشسرا رفتنم و دلیل انصرافم را کامل کنم! هنوز با اینکه از سن خامی ام ظاهراً گذشته ام نتوانسته ام با خیلی چیزها کنار بیایم مثل همین داستان شانزده سالگی!
چند وقت پیش برای بازنشستگی اقدام کردم، از آن گیشه به آن گیشه، از این اتاق به آن اتاق، طبقه بالا، طبقه پائین، اتاق رئیس. بعد از دو ساعت معطلی و گرفتن پرینت سال های کار، متصدی امر با بی احترامی می گوید: تا پنجاه و پنج سالگی، چند سال مانده است؟...
کنگره :
CT۱۸۸۸/ف۴آ۳ ۱۳۹۷
شابک :
978-622-6237-49-9