در سال 1983، یک گیتاریست جوان و بااستعداد، به بدترین شکل از گروه موسیقیاش اخراج شد. گروه بهتازگی قرارداد ضبط اولین آلبومش را امضا کرده بود اما چند روز پیش از شروع ضبط، در خروج را به گیتاریست نشان دادند - بدون هشدار، بدون بحث، بدون دادوفریاد دراماتیک؛ آنها واقعاً یک روز صبح بیدارش کردند و بلیت اتوبوس برگشت به خانه را تحویلش دادند.
گیتاریست هنگامی که سوار بر اتوبوس در مسیر برگشت از نیویورک به لسآنجلس بود، مدام از خود میپرسید: چطور این اتفاق افتاد؟ من چه کار اشتباهی کردم؟ حالا چهکار کنم؟ اینطور نبود که قراردادهای ضبط همینطوری از آسمان بیفتند، خصوصاً برای گروههای متال تازهبهدورانرسیده و پرسروصدا. آیا او اولین و تنها فرصتش را از دست داده بود؟
اما پیش از آنکه اتوبوس به لسآنجلس برسد، گیتاریست از افسوس خوردن به حال خود دست برداشته و با خودش عهد کرده بود که یک گروه موسیقی جدید تشکیل بدهد. او میخواست گروه جدیدش بهقدری موفق باشد که گروه قدیمیاش تا ابد از تصمیمشان پشیمان باشند. او میخواست آنقدر معروف شود که گروه قدیمیاش تا چند دهه مجبور باشند او را در تلویزیون ببینند، صدایش را در رادیو بشنوند، پوسترهایش را در خیابانها و عکسهایش را در مجلات ببینند. آنها در جایی مشغول پشتورو کردن همبرگر خواهند بود، ونهایشان را پس از اجرایشان در کلوبهای بهدردنخور با آلات موسیقیشان پر خواهند کرد، چاق و مست کنار همسران زشتشان خواهند بود، درحالیکه او در برابر جمعیت در یک استادیوم اجرا خواهد کرد و بهصورت زنده از تلویزیون پخش خواهد شد. او با اشکهای خائنین به خود حمام خواهد کرد و سپس خودش را با اسکناسهای صد دلاری تانخورده و تمیز خشک خواهد کرد.
صفحات کتاب :
200
دیویی :
158/1
شابک :
9786004613668
کتاب های مشابه
هنر ظریف اهمیت ندادن: رویکردی نامتعارف به خوب زندگی کردن