این داستان شرح حال دختر جوانی به نام «نهال» است که پدرش جزو متمولان و ثروتمندان بازار شهر مشهد در دوره حکومت پهلوی اول است و در یک خانه قدیمی زندگی میکند.
این خانه قدیمی محل خاطرات و نحوه برخورد او با موضوعات تاریخی آن زمان و ماجرای روزنامهنگاری «نهال» است.«همه چیز درباره نهال دختر طرخان»؛ شرح شاعرانگی «نهال» و مواجهه او با هجوم عوامل رضاشاه به مسجد گوهرشاد در اتفاقات مربوط به کشف حجاب رضاخانی است که در جریان آن، صدها نفر از زائران و مردمی که به حرم رضوی پناه برده بودند، به شهادت رسیدند. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «آقای قمی ناشناس آمد. نوکر وفاداری داشت به اسم مصیب که او را با کالسکه آورده بود دم در ما.
بعد فقط ما عبا را دیدیم که کشیده بود دور سرش و سلانهسلانه آمد رفت اتاق نماز، آقابزرگ دستپاچه بود. یک مرجع تقلید آمده بود خانه یک مقلد... . آقابزرگ گفت: آقا چند روز همین جا بمانید. از مقلد و مراجعهکننده و مجلس و وعظ و آجان و مُکّلا و معمم، کلا راحت هستید. امن است اینجا. هم دور و پرت و هم امن و امان... . اوضاع خوب نیست انگار... (من گوش ایستاده بودم!)...».