وقتی توی مغزمون پر از همهمه وشلوغی كارهای روزمرهست، وقتی بار زندگی روی شونههامون سنگینی میكنه و باعث میشه هزارویك فكر با ربط و بیربط داشته باشیم، وقتی كاسه صبر و طاقتمون لبریز میشه یا حتی وقتی كسی نیست كه چهار كلام باهاش درددل كنیم تكلیفمون چیه؟ باید به كجا پناه ببریم؟ نوشتن از اتفاقات روزمره، احساسات، خشمها، ناراحتیها، دلخوشیها، آرزوها و ... همیشه راهگشاست. صفحه سفید كاغذ، با آغوش باز، ما و حرفهامون رو میپذیره و اصلا وابدا قضاوتمون نمیكنه. برای همینه كه بیهیچ ترسی میشه نوشت. این روزگار برای نوشتنه، برای بیرون ریختن چیزهایی كه توی مغزمون تلنبار كردیم و برای شكل دادن به عادتهای كوچكی كه مقدمه تغییرات بزرگ هستن. روز به روز و صفحه به صفحه فرصتی برای خلوت كردن با خودمون پیدا میكنیم، 365 روز، 365 كار كوچك، 365 حس و حال تازه و 365 تمرین برای بیداری.