کتاب آدم برفی و... سالاد با اینترنت، شامل مجموعه ای زیبا و خواندنی از داستان های حسن احمدی است که ما را به سفری کوتاه در اعماق وجودمان می برد.
در بخشی از کتاب آدم برفی و... سالاد با اینترنت می خوانیم:
بچه ها به خانه ها یشان رفته بودند. هوا رفته رفته سردتر می شد و برف کولاک می کرد. آدم برفی ها دیگر بازی نمی کردند. دور هم جمع شده بودند. می خواستند از لحظه لحظه ی بودنشان استفاده کنند. فکر کردند هر یک به سراغ صاحبانشان بروند. یکی شان گفت: مهم نیست در این تاریکی کدام یک از ما در کدام خانه را بزنیم. به هر حال در هر خانه ای یک یا چند کودک زندگی می کنند.
خیلی طول نکشید از هر خانه ای چند کودک با پدر و مادرانشان بیرون آمدند. برف همچنان می بارید و شهرک در میان انبوه درختان پوشیده از برف دیگر تاریک نبود. کوچه و خیابان ها پر از آدم برفی ها ی ریز و درشت بودند. همه از خانه ها یشان بیرون آمده بودند. می دویدند. می خندیدند. روی برف ها غلت می زدند.
آن شب زیباترین و شادترین شب زندگی تمام مردم شهرک بود...
کنگره :
PIR۷۹۴۳ /ح۸۳آ۴۵ ۱۳۹۶