زیبای زیر خاک خفته» مجموعهای از گزینه داستانهایی است اثر داستاننویس افغانی، رهنورد زریاب. رهنورد زریاب به باور کارشناسان و اهل فن یکی از قلههای بیبدیل ادبیات داستانی افغانستان و از افتخارات زبان و ادبیات معاصر فارسی است. در این مجموعه تعدادی از داستانهای کوتاه و زیبای رهنورد گردآوری شده است. برخی کلمات آن که افغانی هستند در واژگان فارسی ایرانی وجود ندارد. اما با وجود این واژگان، فهم مطلب برای مخاطب بسیار آسان و دلپذیر است.
غالباً در داستانها، از توصیفات جزئی بهره فراوان برده شده و آرایههای ادبی همچون تشبیه، جانبخشی به آن طراوت ویژهای بخشیده است.
در غالب داستانها غمی پنهان و اندوهی ناگزیر دیده میشود. در برخی داستانها، اعتقادات مردم افغان به تصویر کشیده، همچون داستانی که از امام حسین(ع) سخن به میان آورده و نشانی از اعتقاد پاک این مردم به ائمه و بزرگان دارد. و در داستانی دیگر، مرد کمدین روی صحنه در حالی بازی است و تماشاگران را تا حد ممکن و با توان فراوان میخنداند. او بازیگر دست تماشاگران است. او بازیچة دست دیگران است. در حالی که در حین نمایش متوجه میشود که پدرش مرده و نمیتواند اندوه مرگ پدر را به یاد نیاورد، همچنان میگوید: «آخر پدرم مرده، آخر پدرم مرده و تماشاگران همچنان به او میخندند...»
گزیده متن:
«نی، من نویسنده میشوم... خدایا، چطور برایتان بفهمانم؟ شما بالزاک را نمیشناسید، چخوف را نمیشناسید، گوگول را نمیشناسید. اینها همه نویسنده بودند. داستان مینوشتند. قصه... قصههای خوب مینوشتند.» پدرم سرش را خم کرد و پرسید: «تو قصه چه چیز را میخواهی بنویسی؟»
به وجد آمدم: «قصه زندگی را، قصه خودم را، قصه شما را، قصه مادرم را، قصه همسایهها را. میفهمید، این قصهها خیلی جالب هستند، ارزش دارند.» پدرم با علاقه پرسید: «بعد از آنکه نوشتی، چه میکنی؟» جواب دادم: «میدهم به مجلهها که چاپ شود تا مردم بخوانند، خود را و جامعه خود را بشناسند...» پدرم با فریاد غضبآلودی سخنم را برید:»عجب! حالا فهمیدم که میخواهی ما را رسوا بسازی. افسانة مردم بسازی... مبارک باشد، مبارک باشد!»
کنگره :
PIR9017 /ر84ز9 1388
شابک دیجیتال :
978-600-03-2288-5