کتاب شکار شکارچی (جلد اول) اثر صالح مرسی با ترجمه سیدمهدی نورانی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونستی از زمان تشکیل تاکنون، سعی دارند با بیان داستانهایی از قدرت اطلاعاتیشان در رسانهها، اعتماد به نفس جوانان جهان اسلام را از بین برده و بذر ترس و ضعف را در دل آنان بکارند. البته باید اعتراف کرد که آنها تا حدی نیز در این امر موفق بودهاند و توانستهاند با تصویرسازیهایی مبالغهآمیز، از خود قدرتی فراتر از تصور بسازند و حتی به دلهای ضعیف و بیایمان نفوذ کرده و آنها را جذب خود نماید؛ اما زمانی که حقیقت آشکار میشود و اسطوره نفوذناپذیریشان توسط جوانانی غیور شکسته میشود، جهان در مییابد که در مقابل آنها، همواره هستند افرادی که چون کوه مقابلشان میایستند و حاضرند جان و مال خود را در راه وطنشان فدا کنند و در سکوتی مرگبار، سالهای سال به وظیفه طاقتفرسای خود عمل کرده و از خود ذرهای ترس و ضعف نشان ندهند.
مجموعه چهار جلدی «خانه عنکبوت» به شکلی کمنظیر از حقایق ماجراهای امنیتی مینویسد، تجربیات مبارزان مسلمانی که در قلب مبارزه با اسرائیل و از میان تعقیب و گریزهای شبانه تا زندانهای موساد رقم خورده است و با قلم زیبای صالح المرسی نگاشته شده است. رمانی با ادبیات عرب که از نیروهای دستگاه اطلاعات مصر در زمان جمال عبدالناصر به جای مانده است، با عناوینی همچون «نفوذ در موساد، سکو، اشک دشمن و شکار شکارچی (در دو جلد).» نگاه جهان را به صهیونیسم و جنایتهای آنان دگرگون ساخته است. کتاب شکار شکارچی (جلد اول) شامل داستانهایی واقعی از رخنه اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی است.
برای عادل مکی روشن بود که سامیه فهمی شب سختی را گذرانده است ... مجموعهای از نامهها را به او داده بود و کاملاً رنگش پریده بود ... عادل فورا فهمید که صحبت کردن با این دختر که روزگار او را به چیزی دچار کرده بود که حتی یک روز خیالش را هم نمیکرد . نامهها را وسط گذاشت و لبخندی بیمعنا بر لبانش نقش بست ... مانند کسی که دنبال بهانهای است ، گفت :
- خیلی خسته شدی ، سامیه ؟!
- مادر خستهتر است !
راه ورود به ذهن سامیه را با این سوال باز کرد و گفت :
- کسی که نوشتههایت را در مجله میخواند ، تصور نمیکند که تو چنین حالی داشته باشی!
- مصر خیلی با ارزش است ، عادلبیک!!
این جمله بر سرش فرود آمد و احساس کرد قلبش از شدت دلسوزی برای سامیه از سینه بیرون آید!
- مصر تا وقتی آدمها مثل تو در آن باشد ، در خیر و خوبی است!
اشکهایش بیصدا غلتید . حتی اشکها را از صورتش هم پاک نکرد . عینک طبیاش را در آورد و اشکهایش را رها کرد تا سرازیر شوند ... سکوت مدت درازی حکمفرما شد و عادل با حرص و ولع سیگار میکشید ... یک نگاه به آن نامهها میانداخت کافی بود تا حلقههای مفقوده پیدا شود , روزهایی را به یاد آورد که به آلمان و دقیقا به هامبورگ رفته بود تا به یک جوان مصری که بیپروا سقوط میکرد , هشدار دهد ... به خاطر میآورد که چگونه با او ملاقات کرد و با او حرف زد ... غرق در خاطرات شده بود که صدای سامیه را شنید . مانند آن بود که از دوردستها با او صحبت میکند:
- آن روز که نامهاش به من رسید که در هامبورگ مستقر شده است و در یک شرکت سیاحتی مشغول به کار شده است , از خوشحالی پر در آوردم!!
نظر دیگران //= $contentName ?>
من چون علاقهمند کتابهای جاسوسی و همچنین مبارزه با صهیونیست هستم، خب این کتابو دوست داشتم و با رغبت مطالعه کر...