مادر ماتیلدا از این که دیر تماس گرفته بود عذرخواهی کرد و از خانوم لیز پرسید : آیا دخترش کارولین وقت داره با دختر او فردا بازی بکنه . لیز داخل قفسه های کابینت دنبال دفتر کارهای هفتگی کارولین می گشت ساعت حدود ده بود از پله ها پایین آمد و سمت حال رفت. دوقلوها و کارولین کنار پرستارشون لرنا خواب بودند و شوهرش خارج از شهر بود ...
کنگره :
PZ1/ق17ق4 1390
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام ممنون که به فکر کتاب خوانی هستید اگه بشه کتاب های علمی و کتاب بینوایان و یک کتاب نبرد من رو منتشر کنید...