کتاب روزهای بی آینه، روایت گر خاطرات منیژه لشکری همسر آزاده خلبان حسین لشکری، با قلم گلستان جعفریان به نگارش درآمده و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
کتاب روزهای بی آینه، به روایت ناگفته هایی از جنگ تحمیلی می پردازد، به سختی انتخاب های یک زن در نبود همسر و یک تنه به دوش کشیدن بار و مشکلات زندگی، آن هم توسط دختری که فقط هجده سال دارد و فرزندی چهار ماهه به بغل. این روایت به صورت اول شخص و در قالب مستند داستانی بیان شده است.
این کتاب، روایت زندگی منیژه لشگری را عهده دار است: روایتی ساده، واقعی، و بدون شاخ و برگ؛ منیژه، دختری جوانی است که در بیست سالگی ـ دقیقا دو سال پس از شروع زندگی مشترک ـ هجده سال به انتظار دیدار یار می نشیند. جنگ و طوفان حوادث آن منیژه را، به جهانی سخت و سهمگین، بدون نظر گرفتن شور و شوق روزهای جوانی اش، وارد می کند. وی در برابر حقیقت تلخ زندگی اش که همان بی خبری و انتظار است، فرار نمی کند. او در پی نجات احساسات و جوانی اش نمی افتد، بلکه در سایه سال های طولانی انتظار با امید و عشق به همسرش ـ که نمی داند زنده است ـ و پسر کوچکش ـ که سخت به او نیاز دارد ـ روزها را پشت سر می گذارد.
منیژه برای زمانی که همسرش را می بیند، گذر روزگار از روزهای جوانی اش را در حصار قاب عکس ها می ریزد، به او نشان دهد؛ در بیست و پنج سالگی، بیست و هفت سالگی، سی سالگی، و... چه تغییراتی کرده و انتظارهر سال در چشمانش چه رنگی بوده و چه بر سر چشمانش آورده و «روزهای بی آینه» بر او چگونه گذشته است.
کتاب روزهای بی آینه، روایتگر زندگی سخت منیژه هاست. منیژه هایی که بر سختی های خواسته ها و احساسات جوانی خود غلبه می کنند و از دل زندگی آنان دریچه ای به زندگی زنان جامعه ی امروز ایران باز می کند؛ ایرانِ درگیر جنگ و بعد از جنگ.
شاید این روایتِ زندگی تلنگری باشد برای آنان که در برابر حقایق تلخ کم می آورند و با اندک باد ناموافق در پی نجات جان و مال خویش اند.
کتاب روزهای بی آینه، زندگی واقعی زنی را روایت می کند که همچون هم سن و سالانش با عشق و هزار آرزو، در هفده سالگی پای سفره عقد می نشیند، با هزار امید و آرزو مادر می شود، آن هم در هجده سالگی و همان سالْ می شود، آغاز انتظار و چشم به راهی هجده ساله او: همسر خلبانش مفقودالاثر می شود.
منیژه چهارده سال را در بی خبری و انتظار مطلق سپری می کند. زمانی که اعلام می شود، همسرش اسیر شده، باز هم باید صبر کند و انتظار بکشد، سه سال دیگر. این هجده سال، شکاف عمیقی از انتظار و دور افتادن از هم، تفاوت های شخصیتی به وجود آورده و هر دو سعی می کنند تا برای شناخت دوباره ی یکدیگر و پیدا کردن هم، باز هم تلاش کنند: حسین لشگری در آستانه ی چهل و شش سالگی است و منیژه ی سی و شش ساله.
احساس غریبی، درد و رنج بر عشق و اشتیاق جوانی غالب می شود. زن و مرد عاشقی که هجده سال یکدیگر را ندیده اند و از تغییرات فیزیکی و شخصیتی یکدیگر آگاهی ندارند، حالا باید همه این هجده سال را بشناسند و دوباره عاشق شوند و زیر یک سقف کنار یکدیگر زندگی کنند.
آنان بار دیگر زندگی مشترکشان را آغاز می کنند؛ این بار نه با شور و اشتیاق جوانی، بلکه با درک رنج هجده سال انتظار برای رسیدن به یکدیگر.
در ابتدای کتاب، مختصر توضیحی درباره حسین لشگری آمده است و سپس در دوازده فصل به روایت زندگی بانوی زندگی حسین لشگری می پردازد.
نسخه ی چاپی کتاب روزهای بی آینه را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و از خواندن آن لذت ببرید.
از آزادهها که ناامید شدم، رفتم وزارت امور خارجه، دفتر ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی. جایی نبود که نروم و مکاتبه نکنم. می خواستم بدانم چرا همه اسرا آزاد شده اند و نیروی هوایی می گوید حسین لشگری زنده است، اما او را آزاد نمی کنند. همه جا یک جواب می دادند: «حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته اند.»
باز انتظار و بی خبری شروع شد. هیچ کاری جز دعا کردن از دستم برنمی آمد. باز سال های بلاتکلیفی را پیش روی خود می دیدم. بی قرار و بی حوصله شده بودم. یک ساعت هم تحمل کسی را نداشتم. نمی توانستم غذا بخورم، مدام بالا می آوردم. رفتم دکتر. گفت که باید معده ام آندوسکوپی شود.
همه چیز از اعصابم بود. معده ام مشکلی نداشت. معرفی شدم به متخصص اعصاب و روان. اوایل حاضر نمی شدم این همه قرص و آرام بخش بخورم و بخوابم، اما آن قدر حالم بد شد که مجبور شدم داروها را مصرف کنم. از سی و چهارسالگی مریضی هایم شروع شد؛ سردردهای مزمن، کمردرد، معده درد، و...
دو سه سال از آزادی اسرا می گذشت. یک روز تیمسار شفیعی، از آزادگان رده بالای ارتش، با همسرش آمدند منزل ما. فکر کنم شنیده بودند حال خوبی ندارم. دلداری ام دادند. گفت: «به خدا قسم این روزهای سخت تنهایی تموم می شه خانم لشگری! حسین لشگری با سربلندی برمی گرده.»
این حرف ها دیگر آرامم نمی کرد. مدام از خودم می پرسیدم چرا همه آمدند، اما حسین نیامد. بعضی از همسرانِ آزاده ها به دیدنم می آمدند و می گفتند: «چرا این قدر غصه می خوری؟» شاید هم این طور به علی نگاه می کردم که مرد شده، دانشجوی سال اول دندان پزشکی، به زودی ازدواج می کند و می رود دنبال زندگی اش...
نسخه ی صوتی کتاب روزهای بی آینه را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس به آن در کتابخوان فراکتاب گوش فرا دهید.
کتاب روزهای بی آینه pdf و یا به عبارتی نسخه ی الکترونیک آن را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید.
مشخصات کتاب روزهای بی آینه در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | سوره مهر |
نویسنده: | گلستان جعفریان |
تعداد صفحه: | 158 |
موضوع: | خاطرات آزادگان |
قالب: | چاپی، صوتی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
چقدر مدیون این مردان بزرگیم.... واقعا نمیتونم بگم کدوم یک از این دو بزرگوار سختی بیشتری کشیدند، اما مطمئنم خود...
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب در شروع داستان من غافلگیر شدم و برایم جدید بود که شخصیت اصلی داستان پوشش موی سر را ند...
«روزهای بیآینه» روایتی دیگه از روزهای جنگ هشت ساله و دفاع مقدس، دفاعی به معنای واقعی مقدس، شاید این کلمه از د...
#کتاب_خواندم_گوش_دادم #روزهای_بیآینه زندگی نامه آزاده شهید حسین لشگری بود. قبلا در موردش شنیده بودم و تقریبا...
کتاب روزهای بیآینه تورو با بُعد فاصله و دوری از عشق آشنا میکنه این کتاب قصهی عشق و جدایی اجباری بین منیژه و ...
کتاب روزهای بی آینه خاطرات منیژه لشکری همسر آزاده شهید خلبان حسین لشکری اولین اسیر ایرانی در جنگ دفاع مقدس است...
بسم الله الرحمن الرحیم #چالش_مرورنویسی_فراکتاب کتاب روزهای بی آینه به قلم گلستان جعفریان،خاطرات منیژه لشکری ه...
18 سال انتظاری که همسر آزاده حسین لشکری کشیدن و تحمل سختی هایی که در این مسیر کشیدن. علاقه بینشون قبل. و بعد ا...
این صبر و امید همسر شهید واقعاً برام قشنگ و عجیب و ستودنی بود اما بعد از برگشت شهید اینکه حاضر نشدن به خاطر هم...
کتاب بسیار زیبایی بود.. عاشقانه و غم انگیز.. با خواندن این کتاب گوشه ای از رنج ها و سختی های همسران اسرا را می...