پلامناتز در شرح و نقدی بر فلسفه ی اجتماعی و سیاسی هگل بیشتر متأثر از تعابیر جناح چپ مکتب هگل است و با استفاده از همین تعابیر به استدلال پدیدارشناسی روح توجه بیشتری دارد. به نظر او اندیشه ی هگل درباره ی آگاهی و پویش های ذهن انسان اندیشه ای ارزشمند است. یکی از مسائل همیشگی وضع بشری این است که انسان همواره نیاز دارد جایگاه خود را در جهان بیابد و از لحاظ فکری و عاطفی با خود و با جهان به سازش برسد و خرسند شود. به نظر پلامناتز یکی از علایق مهم فلسفه ی هگل همین پویش ذهن انسان به سوی خرسندی است. از سوی دیگر پلامناتز به نقد دستگاه کلی فلسفه ی هگل و اندیشه ها و پیش فرض های آن و انسجام منطقی آن ها می پردازد. هدف او عرضه ی دورنمایی کلی نیست بلکه «وارد خانه می شود و به تجسس می پردازد.» به علاوه هدف نویسنده صرفا یافتن هماهنگی یا ناهماهنگی درونی آن فلسفه یا بهترین و وفادارترین تعبیر آن نیست بلکه می کوشد تا اهمیت آن را از لحاظ مسائل همیشگی انسان روشن سازد.