0.0از 0

فلسفۀ اُتریشی

جستاری در تاریخ فلسفۀ تحلیلی

رایگان
خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب فلسفه اتریشی

    آلمان و اُتریش به عنوان دو کشور همسایه و هم‌زبان دارای اشتراکات فرهنگی فراوانی هستند امّا از نظر فلسفی دو راه متفاوت را در پیش گرفتند. در حالی که آلمان غرق در ایده‌آلیسم پسا‌کانتی شده بود، اتریش فلسفۀ علمی را برگزید و نقش مهمّی در پیدایش فلسفۀ تحلیلی ایفا کرد. مورّخان فلسفه عمدتاً فلسفۀ تحلیلی را متأثّر از کارهای برتراند راسل و جی.  ای. مور می‌دانند و از تأثیر عمیق متفکّران اتریشی در این زمینه غفلت می‌ورزند. در حالی که بنیان‌های اساسی فلسفۀ تحلیلی را باید در کارهای فیلسوفان اتریشی جُست. کتاب حاضر به تبارشناسی این بخش از تاریخِ کمتر شناخته شدۀ فلسفۀ تحلیلی می‌پردازد و تشریح می‌کند که چگونه متفکّرانی همچون برنارد بولتسانو، فرانتس برنتانو، رابرت زیمرمان و دیگران در شکل‌گیری سنّت تحلیلی نقش ایفا کردند. پرسشی که کتاب فلسفه اتریشی در صدد پاسخ به آن است این است که فلسفۀ علمی و یا تحلیلی چرا در اتریش شکل گرفت و نه در آلمان؟ تمرکز این کتاب بر دورۀ تاریخی قرن نوزده و اوایل قرن بیست و قبل از شکل‌گیری حلقۀ وین است و بنابراین حلقۀ وین و ویتگنشتاین در اینجا مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

    فلسفۀ اتریش با تأکید بر منطق، فلسفۀ زبان و ماهیّت ذهن، درون‌مایه‌های کلیدی‌ای را معرفی نمود که بعداً در فلسفۀ تحلیلی شکوفا شد. توجه به شفافیت مفاهیم، تحلیل قاعده‌مند و رابطۀ بین زبان و واقعیت که در کارهای متفکّران اتریشی دیده می‌شود، زمینه را برای پیشرفت‌های بعدی هم در فلسفه و هم در علم مهیّا کرد. همۀ این متفکّران معتقد بودند که فلسفه باید بر مبانی علمیِ محکم بنا شود، ایده‌ای که امروزه هم در فلسفۀ تحلیلی مورد توجّه است. به عبارت دیگر، وضوح، دقّت و تعهّد به تحلیل فلسفی که از دل فلسفۀ اتریشی بیرون آمد، هویّتی محو نشدنی به جنبش تحلیلی داد. به عنوان مثال ویتگنشتاین که یکی از چهره‌های محوری در فلسفۀ تحلیلی است در فرهنگ فکری غنی وین به دنیا آمد. اثر اوّل او با عنوان "رسالۀ منطقی-فلسفی" نشانگر دقّت و نازک‌بینی تفکّر اتریشی است و کارهای بعدی او موجب تغییر نگاه فیلسوفان به معنی و زبان شد. سفر ویتگنشتاین از اتریش به کمبریج نشان از رابطۀ عمیق و ابدی بین فلسفۀ اتریش و جنبش تحلیلی دارد. با خواندن این کتاب خواهید دانست که بذرهای فلسفۀ تحلیلی چگونه در خاک حاصلخیز اتریش کاتولیک پراکنده شد حال آنکه آلمان پروتستان از آن بی‌نصیب ماند.

     

    گزیده کتاب فلسفه اتریشی

     در ﺳﺎل ۱۹۲۲ ﻣﻮرﯾﺘﺰ ﺷﯿﻠﯿﮏ- ﻓﯿﺰﯾﮏ‌دان آﻟﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ روی آورده ﺑـﻮد- ﺑـﻪ وﯾـﻦ ﻧﻘـﻞ ﻣﮑﺎن ﮐﺮد. از ﺷﯿﻠﯿﮏ دﻋﻮت ﺷﺪه ﺑﻮد ﺗﺎ ﮐﺮﺳﯽ اﺳﺘﺎدی ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎ ﮔﺮاﯾﺶ ﺗﺎرﯾﺦ و ﺗﺌﻮری ﻋﻠﻮم اﺳﺘﻘﺮاﯾﯽ را ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺗﺮ در ﺳﺎل ۱۸۹۵ ﺑﺮای ﯾﮏ ﻓﯿﺰﯾﮏدان-ﻓﯿﻠﺴﻮف دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻧﺎم ارﻧﺴﺖ ﻣﺎخ اﯾﺠﺎد ﺷﺪه ﺑﻮد ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﺪ. ﻣﺎخ ﭘﯿﺶ از ورود ﺑـﻪ وﯾﻦ، ﺳﯽ ﺳﺎل ﺑـﻪ ﻋﻨﻮان اﺳﺘﺎد ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺗﺠﺮﺑﯽ در داﻧﺸﮕﺎه ﭘﺮاگ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮده ﺑﻮد. ﭘﺮاگ ﯾﮑﯽ از ﻣﺮاﮐﺰ ﻓﻌّﺎﻟﯿﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ در آن زﻣﺎن اﻫﻤّﯿﺘﺶ ﮐﻤﺘﺮ از وﯾﻦ ﻧﺒﻮد. ارﺗﺒﺎط ﺑﯿﻦ دو ﺷﻬﺮ ﺑﺴﯿﺎر ﻗﻮی ﺑﻮد و ﺷﺨﺼﯿﺖ‌ﻫﺎی ﯾﮑﺴـﺎﻧﯽ 
    در زﻣﺎن‌ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ در ﻫﺮ دو ﺷﻬﺮ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﺮ دو ﺷﻬﺮ در ﯾﮏ ﺧﺼﯿﺼﮥ ﻣﻨﺤﺼﺮﺑﻔﺮد اﺗﺮﯾﺸﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد اﻧﺠﻤﻦﻫـﺎ، ﮐﻠﻮپﻫـﺎ و ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﻣﺸﺘﺮک ﺑﻮدﻧﺪ. زﯾﺴﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و ﻓﮑﺮی اﻣﭙﺮاﻃﻮًری ﻫﺎﺑﺴـﺒﻮرگ ﺗـﺎ ﺣﺪ زﯾﺎدی ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﮑﺎﺗﺐ و ﺟﻨﺒﺶﻫﺎ ﺑﻮد. اﯾﻦ ﻣﮑﺎﺗﺐ و ﺟﻨﺒﺶﻫﺎ اﺣﺘﻤـﺎﻻ ﺑـﻪ ﻣﯿﺰان ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟّﻬﯽ دﻧﯿﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﻫﻨﺮی اﻣﺮوز ﻣﺎ را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻗﺮار داده اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺟﻨﺒﺶ رواﻧﮑﺎوی وﯾﻦ، ﺟﻨﺒﺶ ﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ وﺳﯿﻠﮥ ﺗﺌﻮدور ﻫﺮﺗﺰل١ ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬاری ﺷﺪ، ﻣﮑﺘﺐ ﻧﻮﯾﻦ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﯽ آرﻧﻮﻟﺪ ﺷﻮﻧﺒﺮگ٢، ﻣﮑﺘﺐ زﺑﺎن ﺷﻨﺎﺳﯽ و روان ﺷﻨﺎﺳﯽ ﮐـﺎرل ﺑـﻮﻟﺮ٣، ﻣﮑﺘـﺐ اﺗﺮﯾﺸـﯽِ اﻗﺘﺼـﺎد ﮐﺎرل ﻣﻨﮕﺮ٤ در ﺳﺎل ۱۸۷۱ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ در ﺳﺎل ۱۹۲۰ ﺑﻪ ﺣﻠﻘﮥ ﻟﻮدوﯾﮓ ﻓـﻮن ﻣﯿﺰز ﺗﻐﯿﯿـﺮ ﯾﺎﻓﺖ را در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ. ﺣﻠﻘﮥ ﭘﺮاگ ﺷﺎﻣﻞ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎن و ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺑﺮ ﮔِﺮد ﻣﺎﮐﺲ ﺑﺮود٦ و ﻓﺮاﻧﺲ ﮐﺎﻓﮑـﺎ٧، ﺣﻠﻘـﮥ زﺑﺎنﺷﻨﺎسﻫﺎی ﭘﺮاگ ﺑﺮ ﮔِﺮد روﻣﺎن ﯾﺎﮐﻮﺑﺴﻦ و ﮔﺮوه ﻣﺒﺎﺣﺜﺎت ﻓﻠﺴﻔﯽِ واﮐﻼو ﻫﺎول  ﻧﯿﺰ از اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪاﻧﺪ.