کتاب «مسافران جادههای سرد»، به قلم مجید محبوبی روایتی است از درگیری های کردستان در روزهای ابتدایی انقلاب که در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
کتاب «مسافران جادههای سرد»، روایتی است از زندگی پسربچهای که در روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی و درگیریهای کردستان و آذربایجان غربی با خروج مادر و خواهرش از منزل، روبرو میشود. آنها به دلیل اختلافنظر با پدرش از خانه رفتهاند. به دنبال این اتفاق پدر و پسربچه به دنبال یافتن رد و نشانی از مادر به راه میافتند و در مسیر جستجو هر دو به دست اشرار ضدانقلاب دستگیر میشوند، اما در نهایت پدر آزاد و پسر گروگان باقی میماند. این داستان بلند سعی کردهاست در کنار نمایش اختلافنظرهای موجود به نوعی در راه رفع سوء تفاهمها نیز گام بردارد.
برف همچنان میبارید و من داشتم در میان دریایی از غم و غصه غرق میشدم. معلق مانده بودم بین زمین و آسمان. دلتنگ بودم، دلتنگتر از همیشه. حتی دلتنگتر از وقتی که اول صبح از خواب بلند شدم و دیدم مادر و سلما مرا تنها گذاشتهاند و رفتهاند. دلتنگتر از همیشه. دلتنگتر از همیشه. بغض سنگینی راه گلویم را بسته بود. دلم میخواست بلند گریه کنم. دلم میخواست گریه کنم و صدای گریهام در آن شب تاریک و پر از سکوت کوهستانهایی که شبحی از آنها از حیاط دیده میشد، بپیچد و به گوش مادر و سلما برسد. دلم میخواست پدرم را بگیرم زیر مشت و لگد و دقدلم را سر او خالی کنم که دیگر هیچوقت کاری به کار مادرم نداشته باشد. هیچوقت با مادرم دعوا نکند. هیچوقت سر او داد نزند. هیچوقت او را زیر مشت و لگد نگیرد. دلم میخواست خودم را بزنم. مثل مادر که هر وقت عصبانی میشد، هر وقت با پدر دعوا میکرد، توی سر خودش میزد.