در میانه ی دریا به این سو و آن سو تاب می خورد. آن جا، در میان جنون امواج، مردم در یک ردیف به صف شده اند. از دور به نظر می آید در وضعیت بدی گیر افتاده باشند. با چترها، پلاستیک یا روزنامه هایی که بالای سرشان گرفته اند و یا زندانی در بارانی های ضد آب شان و با دستانی فرورفته در جیب اما آرام، ساکن، بی تفاوت. معلوم نیست برای چه کاری در آن طوفان سهمگین لشکرکشی کرده اند. گویی چشم به راه پایان همه چیزند. با صبوری و بی هیچ حرکتی. در میان قطرات امواجی که به سر و صورت شان می پاشد و در معرض طوفانی که قصد ندارد از قهرش چشم پوشی کند.